۱۷ نتیجه برای مولتیپل اسکلروزیس
عصمت السادات موسوی، ضیاء فلاح محمدی، فریده فیضی،
جلد ۰، شماره ۰ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه و هدف: هدف از این مطالعه بررسی اثر حفاظتی تمرینات مقاومتی و ویتامین D بر تغییرات هیستوپاتولوژی بافت نخاع در رت های ماده مبتلا به آنسفالومیلیت خود ایمن تجربی بود.
مواد و روشها: در این پژوهش تجربی، ۴۸سر موش ماده نژاد لوئیز ۴هفتهای بهطور تصادفی به ۸گروه تقسیم شدند. پروتکل تمرین مقاومتی به مدت ۶هفته و ۵روز در هفته انجام شد. شروع برنامه تمرینی با بار معادل ۵۰درصد وزن بدن رت بود. حیوانات در دو جلسه اول ۸تا ۱۰تکرار(بالا رفتن از نردبان) را با فواصل استراحت ۲دقیقهای انجام دادند. رتها با نخاع خوکچه هندی و ادجوانت کامل ایمونیزه شدند. مدل EAE در انتهای هفته ششم تمرینات القاء شد. رتها به ازای هر کیلوگرم وزن بدن ۵میکروگرم ویتامین D۳در ۱۵۰میکرولیتر روغن کنجد هر دو روز یک بار به مدت ۲هفته بهصورت داخل صفاقی دریافت کردند. مقاطع میکروسکوپی انتخابشده بافت نخاع، پس از رنگآمیزی هماتوکسیلین و آئوزین با میکروسکوپ نوری مطالعه شدند.
نتایج: یافتههای هیستوپاتولوژی بافت نخاع نشان داد گروههای کنترل سالم، D کنترل سالم و D مقاومتی سالم دارای بافت نخاع کاملا طبیعی بودند. در گروه کنترل MS علاوه بر تخریب شدید میلین، التهاب مشاهده شد. در گروههای تمرین مقاومتی سالم و مقاومتی MS پرخونی عروق مشاهده شد. در گروه D کنترل MS التهاب و تخریب میلین مشاهده شد و در گروه D مقاومتی MS التهاب و تخریب میلین به صورت جزیی وجود داشت.
نتیجهگیری: با توجه به نتایج بهنظر میرسد تمرینات مقاومتی به همراه مصرف ویتامین D می تواند از تخریب میلین و التهاب بافت نخاع جلوگیری کند.
دکتر قاسم مسیبی، علی قضاوی، محمدعلی پایانی،
جلد ۱۳، شماره ۵۲ - ( ۶-۱۳۸۵ )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری مولتیپــل اسکلروزیــس(Multiple sclerosis=MS)، یــک بیماری خود ایمن مزمن با اتیولوژی ناشناخته میباشد که سیستــم عصبــی مرکــزی را گرفتار میسازد. شیوع بیماری در مناطقــی کــه مصرف ویتامین D بالا است، کمتر میباشد. برخی مطالعات نشان میدهــد که مصرف ویتامین D۳ در جلوگیری از انسفالومیلیت خود ایمن تجربی (Experimental autoimmune encephalomyelitis=EAE)، در مدل حیوانی مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس، مؤثر است. چگونگی تاثیر این ویتامین در جلوگیری ازEAE ، مشخص نیست. ویتامین D۳ ممکــن اســت با تاثیر بر سطح نیتریک اکساید در جلوگیری از پیشرفــت بیمـاری مؤثر باشــد. بدین منظور، در این مطالعه اثر ویتامین D۳ بر روندEAE القا شده با پپتید MOG۳۵-۵۵ (Myelin oligodendrocyte gylcoprotein) و سطح نیتریک اکساید در موشهای نژاد C۵۷BL/۶ مورد بررسی قرار گرفت. روش بررسی: موشهای نر نژاد C۵۷BL/۶ در دو گروه درمانی(هر گروه ۸ سر) با شرایط سنی و وزنی مشابه قرار گرفتند. گروه اول شامل موشهای مبتلا به EAE بود که تحت درمان با ویتامین D۳، به میزان ۵ میکروگرم بر حسب وزن ویتامین D۳ هر دو روز یک بار به صورت داخل صفاقی، از ۳ روز قبل تا ۱۹ روز پس از ایجاد بیماری، دریافت کردند و گروه دوم شامل موشهای مبتلا به EAE درمان نشده بود که تنها حلال ویتامین را با همان جدول زمانی دریافت نمودند. همچنین ۵ سر موش نر نژاد C۵۷BL/۶ با شرایط سنی و وزنی مشابه به عنوان گروه سالم در نظر گرفته شدند. یافتهها: نتایج نشان داد که شدت علایم کلینیکی در موشهای تحت درمان با ویتامین D۳(۸/۰±۲/۳) در مقایسه با گروه درمان نشده(۴۴/۰±۳/۵) به طور معنیداری کمتر میباشد(۰۰۱/۰=p). همچنین در روز شروع حمله بیماری بین گروه تحت درمان با ویتامین D۳ و درمان نشده(به ترتیب روز ۱ ±۱۱و روز۱±۱۵پس از القای بیماری)، اختلاف قابل ملاحظهای مشاهده شد. غلظت نیتریک اکساید در موشهای تحت درمان با ویتامین D۳ در مقایسه با گروه درمان نشده، کمتر بود(۰۰۸/۰=p) ولی با گروه سالم، تفاوتی را نشان نداد. نتیجهگیری: با توجه به نقش نیتریک اکساید در پاتوژنز بیماری، به نظر میرسد که ویتامین D۳ با مهار تولید نیتریک اکساید و تعدیل پاسخهای ایمنی میتواند باعث کاهش شدت بیماری و تاخیر حمله بیماری گردد؛ لذا ویتامین D۳ میتواند در درمان مولتیپل اسکلروزیس مفید باشد.
دکتر محمدرضا معتمد، سیدمحمد فرشتهنژاد، دکتر مهسان خالقیپناه ،
جلد ۱۴، شماره ۵۶ - ( ۸-۱۳۸۶ )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری مولتیپل اسکلروزیس(MS=Multiple sclerosis)، شایعترین بیماری دمیلیناتیو سیستم عصبی مرکزی و علت شایع ناتوانی در جوانان میباشد. تفاوتهایی که در سیر بالینــی، انواع کلینیکی، پراکندگی جغرافیایی، پاسخدهی به درمان و شیوع جنسی بیماری دیده میشود، دال بر وجود نقش عوامل مختلف و چندگانه در بروز این بیماری میباشد. یکی از فاکتورهای مهم در سیر بیماری MS، شیوع جنسی آن و تغییراتی است که به موازات نوسانات هورمونهای جنسی در شدت حملات و علایم بیماری دیده میشود. تمامی این شواهد بیانگر نقش احتمالی هورمونهای جنسی در بیماری MS است. این مطالعه به منظور ارزیابی اثرات درمانی هورمونهای جنسی در سیر نوع عودکننده- بهبودیابنده MS و مقایسه آن با درمان معمول با اینترفرون صورت گرفت. روش بررسی: مطالعه به روش هم گروهی(Cohort) انجام شد. برای این منظور، نهایتاً ۳۹ بیمار زن که بر اساس معیارهای مک دونالد مبتلا به Relapsing/Remitting MS(RRMS) بودند، در مدت ۳۲ ماه (از دی ماه ۱۳۸۰ تا مردادماه ۱۳۸۳) مورد مطالعه قرار گرفتند. بیماران در ۴ گروه قابل تقسیم بودند: گروه A، شامل ۱۱ بیمار که اینترفرون و هورمون جنسی را به صورت توام مصرف میکردند، گروه B، شامل ۱۲ بیمار که فقط اینترفرون مصرف میکردند، گروه C، شامل ۶ بیمار که فقط هورمون جنسی مصرف میکردند و گروه D(شاهد)، شامل ۱۰ بیمار که اینترفرون و هورمون جنسی مصرف نکردند. در ابتدا و انتهای مطالعه، میزان ناتوانی بیماران بر اساس جدول EDSS(Expanded disability status scale)، تعداد حملات و متغیرهای دموگرافیک در فرمهای جمعآوری اطلاعات، ثبت و توسط نرمافزار آماری(version ۱۱,۵)SPSS آنالیز گردیدنــد. در آنالیــز دادههــا از شاخصهای توصیفی و تستهای K.S، Paired T Test، Kruskal-Wallis، Mann-Whitney U و Correlation استفاده شد. یافتهها: میانگین سنی بیماران ۳۶/ ۲۸ سال(۳۶/۸ SD=) بود که ۹ نفر، مجرد و ۳۰ نفر، ازدواج کرده بودند. بیشترین و کمترین میانگین تعداد حملات به ترتیب در گروههای D(۵/۲ حمله) و A(۳۶/۱ حمله) دیده شد. درآنالیز تحلیلی نیز ارتباط آماری معنیداری بین تعداد حملات و دریافت هورمون جنسی بدست آمد(۰۱۳/۰ P=). همچنین نتایج، نشان دهنده وجود اختلاف آماری معنیدار بین EDSS قبل و بعد از درمان(۰۰۰/۰ P= ) و نیز بین تغییرات EDSS با مصرف هورمون جنسی (۰۱۹/۰ P=) بود. این در حالی است که درمان با اینترفرون فقط با تعداد حملات ارتباط آماری معنیداری داشت(۰۳۳/۰ P=) و با تغییرات EDSS ارتباطی نداشت(۳۲/۰ P=). نتیجهگیری: مطالعات مختلف، نتایج متناقضی را در مورد اثرات هورمون درمانی بر سیر بیماری MS نشان دادهاند. در صورتی که نتایج مطالعه حاضر، مطرح کننده نقش هورمونهای جنسی در بیماری MS است و میتوان گفت برقراری سطح بالای هورمونهای جنسی بویژه استروژن(مانند زمان بارداری)، در کاهش حملات موثر است، ضمن آن که تجویز همزمان هورمونهای جنسی و اینترفرون میتواند منجر به کاهش میزان ناتوانی و کاستن از تعداد حملات شود.
دکتر نفیسه محبی، دکتر منصوره ممرآبادی، دکتر مهدی مقدسی،
جلد ۱۹، شماره ۱۰۵ - ( ۱۲-۱۳۹۱ )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری
مولتیپل اسکلروزیس شایعترین بیماری ناتوان کننده عصبی و همچنین شایعترین بیماری دمیلیزان
سیستم عصبی مرکزی بوده، با این وجود عوامل مرتبط با آن به طور کامل مشخص نمیباشد.
از سوی دیگر به نظر میرسد عفونت با هلیکوباکتر پیلوری در این بیماری نقش داشته.
لذا، این مطالعه به بررسی ارتباط میان عفونت هلیکوباکتر پیلوری و مالتیپل اسکلروزیس
پرداخته است.
روش کار: در طی یک مطالعهی مقطعی-تحلیلی سن، جنس، فنوتیپ بیماری مولتیپل
اسکلروزیس و تعیین میزان ناتوانی (براساس عدد EDSS) مشخص شد. همچنین آنتی بادی ضد هلیکوباکتر (IgA و IgG) با تعیین تیتر آنتی بادی
مشخص شد.
یافته ها: تعداد
۱۶۳ بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس وارد مطالعه شدند که دارای میانگین سنی ۳۲ سال
با انحراف از معیار ۸ سال بودند. همچنین از مجموع ۱۶۳ بیمار، ۷۶ بیمار زن و ۸۷ بیمار
نیز مرد بودند. در گروه کنترل از مجموع ۱۵۰ فرد وارد مطالعه شده، در ۱۱۰ نفر (۷۳%)
تست هلیکوباکتر پیلوری مثبت و در ۴۰ نفر (۲۷%) تست منفی بود. میان ۲ گروه بیماران و
کنترل از نظر میزان ابتلا به هلیکوباکتر پیلوری اختلاف آماری معناداری دیده
شد (۰,۰۰۱(p<.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج مطالعهی حاضر عفونت با هلیکوباکتر پیلوری
به عنوان یک عامل محافظت کننده در برابر بیماری مولتیپل اسکلروزیس
بوده و عفونت با آن موجب کاهش میزان ناتوانی و ضایعات مغزی ناشی از آن می شود.
مهدی نصری نصر آبادی، رسول شامحمدی،
جلد ۲۲، شماره ۱۳۴ - ( ۵-۱۳۹۴ )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری مولتیپل اسکلروزیس (ام - اس) یک بیماری خود ایمنی، التهابی و مزمن است که به صورت ضایعات عصبی یا میلین تخریب شده در جسم سفید مغز، طناب نخاعی و اعصاب بینایی بروز میکند. این بیماری نیز مانند سایر بیماریهای خود ایمنی در میان خانمها و در سنین جوانی شیوع بیشتری دارد به طوری که بیشترین افراد مبتلا به آن خانمها و جوانان میباشند. این بیماری در آقایان معمولاً در سنین بالاتر بروز پیدا میکند و در مراحل پیشرفته تشخیص داده میشود. از طرفی اصفهان یکی از مناطق پر خطر در زمینهی ابتلا به این بیماری گزارش شده است. در بسیاری از تحقیقات انجام شده ارتباط بین این بیماری با فلزاتی نظیر روی، مس و آهن بررسی شده است. محققان و پژوهشگران بیماریهای خاص، غلظت عناصر بدن این بیماران را با استفاده از نمونه های خونی یا مایع نخاعی پیگیری کردهاند؛ لذا در این مطالعه سعی بر آن شد تا با استفاده از نمونههای خونی، ارتباط بین تعدادی از عناصر سنگین و این بیماری و نیز ارتباط برخی از عناصر شاخص موجود در منطقه اصفهان با این بیماری بررسی شود.
روش کار: جهت تعیین سطح عنصر سلنیوم خون بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس، از ۵۸ بیمار و با همکاری بخش ام - اس بیمارستان آیت الله کاشانی اصفهان و به شکل کاملاً تصادفی در مدت چهار هفته نمونه های خونی تهیه و توسط روش فعال سازی نوترونی و با استفاده از روش آماری SPSS و آزمون تی مورد بررسی قرار گرفتند.
یافتهها: براساس نتایج به دست آمده در این تحقیق و همچنین دیگر پژوهشهای انجام شده احتمال کمبود میزان سلنیوم در خون بیماران ام - اس نسبت به میزان نرمال آن زیاد بود.
نتیجهگیری: هر گونه انحراف سلنیوم از میزان طبیعی میتواند یکی از عوامل مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس باشد یا حداقل ممکن است در اینکه یک بیمار چه نوع مولتیپل اسکلروزیس را دارد، نقش داشته باشد.
مهدی نصری نصر آبادی، رسول شامحمدی،
جلد ۲۲، شماره ۱۳۷ - ( ۸-۱۳۹۴ )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری مولتیپل اسکلروزیس (ام - اس) یک بیماری خود ایمنی، التهابی و مزمن است که به صورت ضایعات عصبی یا میلین تخریب شده در جسم سفید مغز، طناب نخاعی و اعصاب بینایی بروز میکند. این بیماری نیز مانند سایر بیماری های خود ایمنی در میان خانم ها و در سنین جوانی شیوع بیشتری دارد به طوری که بیشترین افراد مبتلا به آن خانمها و جوانان می باشند. این بیماری در آقایان معمولاً در سنین بالاتر بروز پیدا میکند و در مراحل پیشرفته تشخیص داده میشود. از طرفی اصفهان یکی از مناطق پر خطر در زمینهی ابتلا به این بیماری گزارش شده است. در بسیاری از تحقیقات انجام شده ارتباط بین این بیماری با فلزاتی نظیر روی، مس و آهن بررسی شده است. محققان و پژوهشگران بیماریهای خاص، غلظت عناصر بدن این بیماران را با استفاده از نمونه های خونی یا مایع نخاعی پیگیری کردهاند؛ لذا در این مطالعه سعی بر آن شد تا با استفاده از نمونههای خونی، ارتباط بین تعدادی از عناصر سنگین و این بیماری و نیز ارتباط برخی از عناصر شاخص موجود در منطقه اصفهان با این بیماری بررسی شود.
روش کار: جهت تعیین سطح عنصر سلنیوم خون بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس، از ۵۸ بیمار و با همکاری بخش ام - اس بیمارستان آیت الله کاشانی اصفهان و به شکل کاملاً تصادفی در مدت چهار هفته نمونه های خونی تهیه و توسط روش فعال سازی نوترونی و با استفاده از روش آماری SPSS و آزمون تی مورد بررسی قرار گرفتند.
یافته ها: براساس نتایج به دست آمده در این تحقیق و همچنین دیگر پژوهش های انجام شده احتمال کمبود میزان سلنیوم در خون بیماران ام - اس نسبت به میزان نرمال آن زیاد بود.
نتیجه گیری: هر گونه انحراف سلنیوم از میزان طبیعی می تواند یکی از عوامل مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس باشد یا حداقل ممکن است در اینکه یک بیمار چه نوع مولتیپل اسکلروزیس را دارد، نقش داشته باشد.
شهناز شهرجردی، مسعود گلپایگانی، فردین فرجی، مرضیه معصومی،
جلد ۲۲، شماره ۱۴۰ - ( ۱۱-۱۳۹۴ )
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس (Multiple sclerosis) یک بیماری مزمن و ناتوانکننده سیستم عصبی مرکزی که میلین سیستم اعصاب مرکزی (مغز و نخاع) را تخریب میکند. شایعترین عوارض این بیماری، دوبینی، لرزش، گرفتگی عضلات، عدم تعادل و اختلال در راه رفتن میباشد. هدف از تحقیق حاضر بررسی اثر هشت هفته تمرینات ثبات مرکزی و یوگا بر تعادل بیماران مبتلا به ام.اس میباشد.
روش کار: نمونه آماری تحقیق را ۳۶ نفر از زنان مبتلا به ام.اس (۲۵ تا ۴۰ سال) با سطح ناتوانی EDSS (Expanded Disability Status Scale) بین ۳ تا ۶ تشکیل دادند. بیماران بهطور تصادفی هدفمند در ۳ گروه قرار گرفتند. ۱۲ بیمار در گروه تمرینات ثبات مرکزی (۲ جلسه در هفته، ۴۰-۳۰ دقیقه)، ۱۲ بیمار در گروه تمرینات یوگا (۳ جلسه در هفته و هر جلسه ۷۰-۶۰ دقیقه) و ۱۲ بیمار در گروه کنترل قرار گرفتند. بیماران برای هشت هفته به تمرینات پرداختند. تعادل بیماران قبل و بعد از هشت هفته تمرین مورد مطالعه آماری قرار گرفتند. به منظور تعیین نرمال بودن دادهها از آزمون کلوموگروف –اسمیرنوف و تعیین اختلاف درونگروهی و بین گروهی به ترتیب از آزمون تی همبسته و آنالیز واریانس یکطرفه و آزمون تعقیبی توکی استفاده شد. کلیه تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخه ۱۶ و سطح معنیداری ۰۵/۰≥p انجام شد.
یافتهها: در انتهای مطالعه میزان تعادل بین پیشآزمون و پسآزمون در گروه تمرین یوگا هاتا (۷۵/۳۳ در مقابل ۰۸/۴۳) و گروه تمرین ثبات مرکزی (۳۷ در مقابل ۰۸/۴۵)، بهطور معناداری بهبود یافت (۰۵/۰≥p)؛ اما بین دو گروه اختلاف آماری معنادار وجود نداشت (۰۵/۰≤p)
نتیجهگیری: تمرینات ثبات مرکزی و یوگا میتواند تعادل افراد مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس را بهبود بخشد. از سوی دیگر، عدم تفاوت معنادار بین میزان تعادل دو گروه بعد از تمرین، حاکی از تأثیر یکسان هر دو نوع تمرین بر بهبود تعادل بیماران ام.اس است.
نازنین فرشچیان، نازنین رزازیان، مطهره جوادی،
جلد ۲۴، شماره ۱۶۰ - ( ۷-۱۳۹۶ )
چکیده
زمینه و هدف: درمانهای متعددی برای کنترل بیماری مولتیپل اسکلروزیس (Multiple Sclerosis-MS) پیشنهاد شده است. در این میان داروی فینگولیمود اولین داروی خوراکی این بیماری است که از سال ۲۰۱۰ از سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) تاییدیه گرفت و از مهرماه سال ۱۳۹۲ این دارو در ایران تولید میشود. لذا، هدف از مطالعه حاضر بررسی تاثیر داروی فینگولیمود بر تعداد پلاکهای مغز بیماران مبتلا به MS با استفاده از ارزیابی تصاویر MRI است.
روش کار: این مطالعه از نوع تحلیلی بود و تعداد پلاکهای مغز ۶۴ بیمار که دارای MS شناخته شده بودند، با استفاده از MRI در ابتدا و پایان مطالعه (پس از طی ۱۲ ماه از مصرف دارو) مشخص شد. دادهها با استفاده از آزمونهای آماری و نرم افزار SPSS ویرایش ۲۲ تجزیه و تحلیل گردید.
یافتهها: تعداد پلاکهای فعال در MRI بیماران مبتلا به MS و همچنین تعداد پلاکهای فعال به شکل رینگ بعد از مصرف داروی فینگولیمود افزایش معناداری یافت (۰۵/۰>p)؛ اما بین تعداد پلاکهای فعال به شکل ندولر در MRI، قبل و بعد از مصرف داروی فینگولیمود تفاوت معناداری وجود نداشت (۰۵/۰p>).
نتیجهگیری: مصرف فینگولیمود با دوز ۵/۰ میلیگرم روزانه پس از طی ۱۲ ماه نمیتواند از زیاد شدن تعداد پلاکهای فعال براساس MRI در بیماران MS جلوگیری نماید.
رضا همتی، نوا یداله پور، عنایت اله بخشی، ایرج عبداللهی،
جلد ۲۴، شماره ۱۶۳ - ( ۱۰-۱۳۹۶ )
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس (Multiple Sclerosis-MS) بهعنوان یکی از بیماریهای شایع نورولوژیکی در سیستم عصبی مرکزی اختلالات شناختی متعددی را به همراه دارد. هدف از این مطالعه بررسی و مقایسه سرعت پردازش اطلاعات در انواع رایج بالینی مولتیپل اسکلروزیس و مقایسه با افراد سالم بود.
روش کار: در این مطالعه مقطعی ۲۲ فرد سالم، ۲۱ فرد مبتلا مولتیپل اسکلروزیس عودکننده - فروکشکننده، ۸ فرد پیشرونده اولیه و ۲۱ فرد پیشرونده ثانویه بر اساس سن، جنس و میزان تحصیلات باهم جور شدند و با استفاده از نرمافزار طراحیشده The Deary-Liewald task در بخش سرعت عکسالعمل بررسی شدند و با استفاده از آنالیز واریانس مورد تحلیل آماری و مقایسه قرار گرفتند.
یافتهها: مقایسه سرعت پردازش اطلاعات با استفاده از آنالیز واریانس نشان داد که حداقل بین دو گروه اختلاف وجود دارد (۰۵/۰>p). نتایج آزمون تعقیبی Tukey HSD جهت مقایسه گروه سالم با عودکننده-فروکش کننده تفاوت معناداری وجود نداشت (۰۵/۰<p). در مقایسه گروه سالم با پیشرونده اولیه و در مقایسه با گروه پیشرونده ثانویه تفاوت معنادار بین این گروهها بود (۰۵/۰>p). در مقایسه سایر گروههای مولتیپل اسکلروزیس نیز تفاوت معناداری مشاهده نشد (۰۵/۰<p).
نتیجهگیری: گروههای پیشرونده مخصوصاً پیشرونده ثانویه سرعت پردازش اطلاعات حرکتی کندتری نسبت به افراد سالم و گروههای دیگر مولتیپل اسکلروزیس دارند و در مقایسه بین گروههای مولتیپل اسکلروزیس تفاوتی وجود ندارد.
سجاد سعادت، مهرداد کلانتری، محمدباقر کجباف، مظفر حسینی نژاد،
جلد ۲۶، شماره ۶ - ( ۶-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری ام.اس ماهیت مزمن و پیشرونده دارد و بر جنبههای مختلف زندگی فرد تأثیر میگذارد و در نتیجه مشکلات روانشناختی و کاهش کیفیت زندگی را بههمراه دارد. با توجه به اهمیت این موضوع این مطالعه با هدف بررسی نشانگان اختلالات روانشناختی در بیماران ام.اس و مقایسه آنها با گروه گواه انجام شد.
روش کار: این مطالعه به روش علی- مقایسهای در بیماران مبتلا به ام.اس و افراد سالم استان گیلان انجام شد. بهمنظور انجام پژوهش ۱۲۰ بیمار ام.اس و ۱۲۰ فرد سالم در این مطالعه مشارکت داشتند. جهت جمعآوری دادهها از چک لیست نشانههای بیماری ۹۰ سوالی تجدید نظر شده استفاده شد. تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS-۲۲ و آزمون یو من- ویتنی انجام شد.
یافتهها: بررسی نقطه برش برای GSI نشان داد که ۶۸ نفر (۶۶/۵۶%) از بیماران ام.اس و ۲۳ نفر (۱۶/۱۹%) از افراد سالم مشکوک به اختلالات روانشناختی بودند. نتایج بررسی نشانگان اختلالات روانشناختی دلالت بر این داشت که میانگین رتبهای اختلالات جسمانیسازی (۰۰۱/۰>p، ۴۷۱/۴-=Z، ۴۷۹۸=U)، وسواس فکری- عملی (۰۰۱/۰>p، ۱۱۸/۵-=Z، ۵۰۰/۴۴۵۰=U)، حساسیت بینفردی (۰۰۱/۰>p، ۸۹۳/۴-=Z، ۵۰۰/۴۵۷۲=U)، افسردگی (۰۰۱/۰>p، ۵۱۳/۴-=Z، ۵۰۰/۴۷۷۵=U)، اضطراب (۰۰۱/۰>p، ۲۱۹/۵-=Z، ۵۰۰/۴۳۶۰=U)، خصومت (۰۰۱/۰>p، ۲۰۴/۵-=Z، ۵۰۰/۴۴۱۱=U)، فوبیا (۰۰۱/۰>p، ۹۴۵/۳-=Z، ۵۰۰/۵۰۹۹=U)، پارانویا (۰۰۱/۰>p، ۴۰۱/۳-=Z، ۵۳۷۵=U)، روانپریشی (۰۰۱/۰>p، ۶۸۹/۵-=Z، ۵۰۰/۴۱۵۴=U)، و میانگین رتبهای GSI (۰۰۱/۰>p، ۵۹۷/۵-=Z، ۴۱۹=U) در بیماران ام.اس بهطور معنادار بیشتر از افراد سالم بود.
نتیجهگیری: در مجموع نتایج نشان داد که نشانگان روانشناختی در افراد مبتلا به ام.اس بیشتر از افراد بهنجار میباشد. باتوجه به اینکه مسائل روانشناختی نقش موثری بر فرایند درمان این افراد دارد، براین اساس غربالگری و ارائه مداخلات رواندرمانی مبتنی بر نشانگان روانشناختی این بیماران توصیه میشود.
سجاد سعادت، مهرداد کلانتری، محمدباقر کجباف، مظفر حسینی نژاد،
جلد ۲۶، شماره ۷ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: خودمدیریتی یک عامل مهم در مدیریت بیماریهای مزمن و کنترل علائم میباشد. با توجه به اهمیت خودمدیدیتی در افراد مبتلا به ام.اس این مطالعه با هدف بررسی تاثیر یک برنامه آموزشی روانشناختی در جهت بهبود خودمدیریتی در زنان مبتلا به ام.اس استان گیلان انجام شد.
روش کار: در این مطالعه کارآزمایی بالینی غیر تصادفی، ۵۰ نفر از زنان مبتلا به ام.اس استان گیلان در سال ۱۳۹۷در دو گروه مداخله (۲۵ نفر) بهشیوه داوطلبانه و کنترل (۲۵ نفر) به شیوه همتاسازی مشارکت داشتند. این کارآزمایی در شهر رشت اجرا شد. جهت سنجش خودمدیریتی از مقیاس بازنگری شده خودمدیریتی بیماران ام.اس بیشاپ و فرین (۲۰۱۱) استفاده شد. پس از انجام پیشآزمون، گروه مداخله به مدت ۵ هفته و طی هشت جلسه تحت آموزش قرار گرفت، اما گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکرد؛ پس از پنج هفته از هر دو گروه پسآزمون انجام شد و در نهایت پس از دو ماه دیگر آزمون پیگیری انجام شد. به منظور تحلیل دادهها از نرم افزار SPSS-۲۲ و آزمون تحلیل واریانس اندازهگیریهای مکرر استفاده شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که بین نمرات پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری در نمره کلی خودمدیریتی در بیماران ام.اس بدون توجه به عامل گروهی تفاوت معنیداری وجود داشت (۰۰۰۱/۰=P، ۷۶۶/۱۱=F). همچنین روند تغییرات خودمدیریتی از مرحله پیشآزمون به پسآزمون و پیگیری (اثر متقابل زمان و گروه) پایدار بود و تفاوت معنیدار مشاهده شد (۰۰۰۱/۰=P، ۹۳۰/۲۶=F).
نتیجه گیری: در راستای نتایج پیشنهاد میشود که ضمن شناخت و پوشش محدودیتها، این مداخله روانشناختی در موقعیتهای بالینی و پژوهشی جهت بهبود خودمدیریتی این بیماران استفاده شود.
زهرا آراسته، مهران آزادی،
جلد ۲۶، شماره ۹ - ( ۹-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس (MS) یک بیماری عصبشناختی است که بر بسیاری از حوزههای عملکرد افراد تاثیر منفی دارد. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی، نوروفیدبک بر کیفیت زندگی و اضطراب بیماران مبتلا به MS بود.
روش کار: این مطالعه به شیوه نیمه تجربی و با طرح پیشآزمون – پسآزمون با گروه کنترل اجرا شد. جامعه پژوهش شامل بیماران مبتلا به MSمراجعه کننده به کلینکهای تخصصی بود که ۳۰ نفر از آنها که ملاکهای ورود به پژوهش را داشتند، انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. مقیاس کیفیت زندگی (SF-۳۶) و مقیاس اضطراب اسپیلبرگر، به عنوان ابزار پژوهش بکار رفتند. افراد گروه آزمایش به صورت یک روز در میان تحت مداخله نوروفیدبک در یک دوره ۱۵ جلسهای، با پروتکل آلفا/تتا که هر جلسه درمان ۴۰ دقیقه به طول میانجامید شرکت کردند، و در گروه کنترل هیچ مداخلهای صورت نگرفت.
یافته ها: نتایج به دست آمده از آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که تمرینهای نوروفیدبک در افزایش خرده مقیاسهای کیفیت زندگی و کاهش اضطراب موفق بوده (۰۱/۰p< ) در حالی که تاثیر معناداری بر خرده مقیاس، کاهش محدودیتهای ناشی از ایفای نقش نداشته است.
نتیجه گیری: بر اساس این یافتهها میتوان نتیجه گرفت که تمرینات نوروفیدبک به کار گرفته شده در این پژوهش میتواند به عنوان یک درمان مکمل و تاثیرگذار بر ارتقاء کیفیت زندگی و کاهش اضطراب بیماران MS مورد استفاده قرار بگیرد.
مصطفی صفری، اکرم غلامزاده، اکبر اسدی، محمد مهجور،
جلد ۲۷، شماره ۲ - ( ۲-۱۳۹۹ )
چکیده
مولتیپل اسکلروزیس (Multiple Sclerosis-MS) یکی از بیماریهای شایع سیستم ایمنی میباشد که روی سیستم عصبی مرکزی تأثیر میگذارد. علل بیماری به طور دقیق مشخص نیست اما به نظر میرسد که فعال شدن مکانیسمهای ایمنی علیه خود والتهاب در ایجاد بیماری نقش داشته باشند. جینسینگ در طب سنتی یکی از پرطرفدارترین گیاهان دارویی به شمار میرود که میتواند خواص تسکیندهنده، تقویت سلامت و جلوگیری از بیماریها را داشته باشد. در این مطالعه به بررسی چند گزارش در مورده اثرات جینسینگ بر روی بیماری ام اس پرداخته خواهد شد. جینسینگ از یک لغت یونانی (Pana kos) به معنی درمانکنندهی تمام بیماریها گرفته شده است. مسیر احتمالی اثرات مثبت جینسینگ میتواند از طریق اثر ضد التهابی، آنتیاکسیدانی، هموستاتیک و متابولیسم بیولوژیکی باشد. خواص درمانی جینسینگ در مورد بیماریهای مختلف، مانند بیماریهای قلبی عروقی، عصبی، شناختی، و بیماریهای خود ایمنی دیده شده است. پیشنهاد میشود که جینسینگ دارای خواص درمانی و پیشگیرانهای در بیماری ام اس داشته باشد. دادههای این مطالعه مروری با استفاده از پایگاه اطلاعاتی Google Scholar، Science Direct و دادههای Pubmed و همچنین با کلمات کلیدی جستجو، MS، جینسنیگ، عوامل التهابی و استرس اکسیداتیو از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۸ به طور انتخابی جمع آوری شدند. اثرات تعدیلکننده جینسینگ در فعالیت سلولهای Th۱و TH۱۷ و ارتقاع فعالیتTreg و همچنین اثرات ضد التهابی و آنتیاکسیدانی جینسینگ میتوانند به عنوان راهبردهای ایمونولوژیک در درمان بیماری ام اس مورده توجه بیشتری قرار گیرند.
محمود اسراء بغدادی، امید میرمسیب، وحید شایگان نژاد، سید حمید زرکش اصفهانی، نرجس رمضانی پور، رحمان امام زاده،
جلد ۲۷، شماره ۶ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس (MS) یک بیماری خود ایمنی تخریب کننده غلاف میلین تشکیل دهنده اکسون در نورونهای سیستم دستگاه عصبی مرکزی است که به طور معمول در افراد جوان ایجاد میشود. اینترفرون بتا IFN-β)) از اولین داروها با اثرات سودمند برای بیماری اماس است. اینترفرون ها (IFN) سیتوکین هایی هستند که دارای طیف گسترده ای از خواص ضد التهابی هستند. هدف اصلی این مطالعه، اندازهگیری آنتیبادی ضد اینترفرون بتا (CinnoVex) در سرم بیمارانی است که این دارو را مصرف میکنند.
روش کار: نمونههای سرم ٢٦ فرد سالم و ٥٢ بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس تحت درمان با اینترفرون بتا (٢٦ بیمار از هر گروه) برای سنجش حضور آنتیبادی بررسی شد. سرم این گروهها با روش الایزا مورد ارزیابی قرار گرفت و نتایج به دست آمده بصورت جداگانه مورد بررسی آماری قرار گرفت.
یافته ها: بر اساس نتایج به دست آمده از ٢٦ بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس که اینترفرون بتا دریافت کردند و به درمان پاسخ مثبت دادند، ٤ بیمار (۱۶%) دارای آنتیبادی علیه اینترفرون بتا بودند، اما در ۲۶ بیمار غیر پاسخ دهنده به اینترفرون بتا ، ٩ بیمار (۳۵%) مثبت بودند.
نتیجه گیری: در این پژوهش ملاحظه شد که درصد آنتیبادی ضد اینترفرون بتا در بیماران گروه دوم بیشتر از بیماران گروه اول است. بنابراین میتوان نتیجهگرفت که یکی از مهمترین عواملی که باعث میشود بیمار به داروی اینترفرون بتا پاسخ ندهد، تشکیل آنتیبادی ضد این دارو در سرم بیمار است که میتواند کارایی بالینی و فعالیت زیستی آن را کاهش دهد.
احسان حسینی، محمدرضا ذوالفقار دیدنی، بابک احمدی، کاظم خدائی،
جلد ۲۸، شماره ۲ - ( ۲-۱۴۰۰ )
چکیده
زمینه و هدف: به نظر میرسد تمرینات ورزشی به عنوان یک مداخله غیر دارویی پتانسیل خوبی برای درمان و کنترل بیماریهای با التهاب عصبی به ویژه بیماری مولتیپل اسکلروزیس دارد. هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر تمرینات فانکشنال ترکیبی بر سطوح سرمی IL-۱۷، IL-۱۰، خستگی و ترکیب بدنی در زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس بود.
روش کار: پژوهش حاضر یک مطالعه نیمهتجربی با طرح پیشآزمون-پسآزمون است. ۲۰ زن مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس عود کننده- فروکش کننده بهطور تصادفی به دو گروه تمرین فانکشنال ترکیبی و کنترل تقسیم شدند. تنها ۱۶ نفر توانستند تمام مراحل پژوهش حاضر را کامل کنند. گروه تمرین هشت هفته و هر هفته سه جلسه در یک برنامه تمرین فانکشنال ترکیبی شرکت کردند. خونگیری جهت تعیین سطوح سرمی IL-۱۷ و IL-۱۰ به روش الایزا در پیش و پسآزمون انجام شد. شدت خستگی و ترکیب بدنی به ترتیب با استفاده از مقیاس شدت خستگی (Fatigue Severity Scale-FSS) و روش آنالیز بایو الکتریکال ایمپدنس ارزیابی شد. برای آنالیز دادهها از آزمون تحلیل واریانس ترکیبی (Mixed ANOVA) و آزمونهای T مستقل و زوجی استفاده شد.
یافته ها: تمرینات فانکشنال ترکیبی منجر به کاهش معنی دار IL-۱۷ و شدت خستگی نسبت به گروه کنترل و پیشآزمون شد. همچنین، باعث افزایش معنیدار IL-۱۰ نسبت به گروه کنترل و پیشآزمون شد. درصد چربی بدن در گروه تمرین به طور معنیداری در گروه تمرین نسبت به پیش آزمون افزایش داشت. اما، وزن بدون چربی تغییر معنی داری در زنان مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس نشان نداد.
نتیجه گیری: به نظر میرسد تمرینات فانکشنال ترکیبی که ماهیت کاربردی و قابلیت اجرا در منزل را دارد، با تغییرات در سایتوکینها اثرات ضدالتهابی مفیدی دارد. این امر میتواند منجر به کاهش شدت خستگی و بهبود عوارض ناشی از بیماری در بیماران مولتیپل اسکلروزیس شود. همچنین، باعث بهبود ترکیب بدنی در این افراد شود.
عارف نورایی، کاوه خزائیل، مرضیه درویشی، زهره قطب الدین، زهرا بصیر،
جلد ۳۰، شماره ۷ - ( ۷-۱۴۰۲ )
چکیده
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس، یک بیماری التهابی مزمن سیستم عصبی مرکزی است که یکی از عوارض ناشی از بیماری اختلالات شناختی است. از این رو هدف از انجام این مطالعه بررسی اثر دمیلیناسیون عصبی بر تغییرات رفتاری، مورفومتریک و هیستولوژیک فورنیکس و هیپوکامپ موش صحرایی می باشد.
روش کار: در این مطالعه تجربی ۲۱ موش صحرایی نر بالغ نژاد ویستار با وزن ۳۵۰-۳۰۰ گرم و محدوده سنی ۶ تا ۷ ماه استفاده شد. حیوانات به ۳ گروه، سالم، سالین و اتیدیوم بروماید تقسیم شدند. دمیلیناسیون با تزریق اتیدیوم بروماید در بطنهای مغزی انجام و بررسیهای رفتاری، مورفومتریک و هیستولوژیک انجام گرفت. اطلاعات به دست آمده از آزمونهای فیزیولوژیک و وزن بدن توسط آنالیز واریانس یکطرفه با اندازه گیری تکراری ارزیابی گردید. سایر به وسیله آنالیز واریانس دوطرفه و آزمونهای تکمیلی T-testوTUKEY مورد ارزیابی قرارگرفت.
یافته ها: آزمون تعادل، اختلال عمکلردی و حرکتی در گروه آسیب دیده را نسبت به سایر گروه ها را نشان داد که از نظر آماری معنی دار بود (۰۵/۰P<). نتایج حاصل از ماز آبی موریس نشان میدهدکه گروههای سالم و سالین نسبت به گروه دمیلیناسیون در زمان کمتری سکو را یافتند (۰۵/۰P<). رنگ آمیزی لوکسال فست بلو آسیب میلینه شدید را درگروه اتیدیوم بروماید نشان داد و همچنین در رنگ آمیزی کرزیل ویوله افزایش (dark cell) در گروه دمیلینه تایید شد (۰۵/۰P<).
نتیجه گیری: دمیلیناسیون منجر به کاهش حجم هیپوکامپ و فورنیکس در مغز میگردد. همچنین باعث افزایش سلولهای آسیب دیده در مغز می گردد.
بهناز ذاکر، محمدرضا صیرفی، جواد خلعتبری، جاوید پیمانی،
جلد ۳۱، شماره ۱ - ( ۱-۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه و هدف: کمال گرایی ویژگی همراه با معیارهای سطح بالا و تلاش برای پیشرفت است، و هسته اصلی آن بر مقتضیات خشک استوار است که شامل قواعد و باورهای انعطاف ناپذیر میشود. هدف اساسی این مطالعه، مقایسه اثربخشی دو روش درمانی رفتاردرمانی عقلانی هیجانی و واقعیت درمانی بر کمال گرایی بیماران ام اس بود.
روش کار: روش پژوهش نیمه آزمایشی و براساس طرح پیش آزمون-پس آزمون- پیگیری با گروه کنترل و اجرای پرسشنامه کمال گرایی هیل اطلاعات لازم جمعآوری شد. هر گروه سه بار تحت اندازهگیری قرار گرفتند. جامعه آماری شامل اعضای انجمن ام اس ایران بود که تشخیص (ام اس) را از نورولوژیست دریافت کرده بودند. نمونه تحقیق مرکب از ۶۰ نفر از بیماران مبتلا به ام اس بود آزمایش۱، ۲۰ نفر؛ آزمایش۲، ۲۰ نفر؛ و گروه کنترل ۲۰ نفر) که با نمونهگیری تصادفی انتخاب شده و به تصادف در گروههای آزمایش و کنترل جای داده شدند.افراد دو گروه آزمایش به شکل مجزا هفته ای یکبار تحت مداخله رفتاردرمانی عقلانی هیجانی گروهی و واقعیت درمانی گروهی در یک دوره ی ۱۲ جلسهای که هر جلسه درمان ۹۰ دقیقه به طول می انجامید شرکت کردند در گروه کنترل هیچ مداخلهای صورت نگرفت.
یافته ها: تحلیل کوواریانس چند متغیری نشان داد که واریانس کمال گرایی به وسیله رفتار درمانی عقلانی هیجانی گروهی و واقعیت درمانی گروهی تبیین میشود. به عبارت دیگر، این دو روش توانستند نشانه های کمال گرایی را کاهش دهند. همچنین، تحلیلهای بیشتر نشان داد که میانگین نمرات شرکت کنندگان گروه آزمایش ۱ و ۲ تحت رفتار درمانی عقلانی هیجانی گروهی و واقعیت درمانی در سه بار اندازهگیری متغیر کمال گرایی متفاوت است. اندازه اثر اختلاف با توجه به مقدار مجذور ایتا (آزمایش ۱: ۵۸۶/۰ و آزمایش ۲: ۷۶۱/۰) در حد بالا بود. مقایسه میانگین های سه مرحله در جدول پایین حاکی از این است که میانگین ارزیابی اول از میانگین ارزیابی دوم و سوم بالاتر است. در عین حال، میانگین ارزیابی دوم از میانگین ارزیابی سوم بالاتر است (۰۱/۰>p). در نهایت، هر دو درمان عقلانی هیجانی رفتاری و واقعیت درمانی اثر مثبت بر کمال گرایی داشتند، اما تفاوت بین این دو روش از لحاظ شاخص تغییرات پایدار و معناداری بالینی یکسان نبود.
نتیجه گیری: بر اساس این یافتهها میتوان نتیجه گرفت که رفتار درمانی عقلانی هیجانی گروهی و واقعیت درمانی گروهی هر دو میتوانند به عنوان یک درمان تاثیر گذار بر کاهش کمال گرایی بیماران ام اس مورد استفاده قرار بگیرد، ولی رفتاردرمانی عقلانی هیجانی اثربخشی بیشتری در کاهش کمال گرایی داشته است و همچنین میتوان نتیجه گرفت که این تحقیق مبتنی بر کارآزمایی بالینی به درک بهتری از این موضوع که چگونه می توان کمال گرایی را درمان و مخصوصاً به درمانهای متفاوت منجر شده است.