جستجو در مقالات منتشر شده


۹ نتیجه برای ناصری

دکتر احمد منبتی، دکتر فریده جوکار، دکتر مهسا ناصری، دکتر انوشه عبائی، دکتر لادن دستغیب، دکتر علیرضا صادقی‌پور،
جلد ۱۳، شماره ۵۱ - ( ۳-۱۳۸۵ )
چکیده

    زمینه و هدف: FNA-B(Fine needle aspiration-biopsy)، یک وسیله تشخیصی شناخته شده در ارگان‌های مختلف می‌باشد. از آنجایی که کمتر تهاجمی، سریع و مقرون به صرفه می‌باشد و به راحتی قابل انجام است، در ارزیابی توده‌های مختلف، مورد توجه قرار گرفته است. هدف از این مطالعه مقطعی ـ تحلیلی(Analytic cross sectional)، بررسی ارزش سیتولوژی ندول‌ها و توده‌های پوستی و زیرپوستی به عنوان یک متد تشخیصی در مقایسه با هیستولوژی به عنوان استاندارد طلایی(Gold standard) می‌باشد. روش بررسی: به این منظور بر روی ۹۵ بیمار دارای ندول‌ها و توده‌های پوستی و زیرپوستی مراجعه کننده به بخش پوست بیمارستان حضرت رسول اکرم(ص) تهران و بیمارستان شهید فقیهی شیراز، مطالعه سیتولوژی با انجام دو روش FNA و Scraping انجام شد و نمونه‌های بیوپسی، Process و با رنگ‌آمیزی H&E(Haematoxylin and Eosin) رنگ‌آمیزی شدند. یافته‌ها: نمونه‌هایی که جواب هیستولوژی آنها در دسترس نبود و یا به علت عدم کفایت نمونه سیتولوژی، Unsatisfactory تلقی می‌شدند، از مطالعه حذف گردیدند. شایع‌ترین نمونه‌های دریافتی مربوط به صورت و پوست سر و سپس اندام‌ها بود و بیش‌تر مراجعه کنندگان را مردان تشکیل می‌دادند. تعداد ضایعاتی که با FNA نمونه‌برداری شدند، ۹/۷۶% در مقابل ۱/۲۳% با روش Scraping بود. درصد ضایعات خوش‌خیم در سیتولوژی و بیوپسی در مقابل ضایعات بدخیم، ۲/۸۶% در برابر ۸/۱۳% بود. همچنین در این مطالعه، حساسیت و ویژگی سیتولوژی در مورد تشخیص ضایعات بدخیم در مقایسه با هیستولوژی(Gold standard) به ترتیب ۹/۸۸% و ۲/۹۸% بود. ارزش پیشگویی مثبت و ارزش پیشگویی منفی در سیتولوژی به ترتیب ۸/۸۸% و ۲/۹۸% بود. نتیجه‌گیری: در نهایت برای پی بردن به توافق سیتولوژی و بیوپسی، به طور کلی در مورد ضایعات خوش‌خیم و بدخیم از measure of agreement استفاده شد که کاپای آن ۸۷۱/۰ و ۰۰۰/۰=PV محاسبه گردید که نشانگر توافق بسیار مناسبی بین جوابهای سیتولوژی و هیستولوژی در کل نمونه‌ها است. همچنین در مورد توافق جوابهای سیتولوژی و هیستولوژی از نظر تشخیص دقیق ضایعه نیز، بررسی بعمل آمد که نشان داد در ۹/۷۶% موارد، تشخیص سیتولوژی دقیقاً همان تشخیص هیستولوژی بود و در ۱/۲۳% موارد، این چنین نبود. بنابراین از تست Chi square برای تفسیر استفاده شد و ۰۰۰/۰=PV محاسبه گردید که نشانگر همخوانی مناسبی است. بنابراین با توجه به سایر مطالعات انجام شده در این زمینه، سیتولوژی می‌تواند به عنوان یک روش تشخیصی سریع، آسان، ارزان و غیرتهاجمی برای بسیاری از ندول‌های پوستی باشد.


دکتر علیرضا صادقی‌پور، دکتر مریم ابوالحسنی، دکتر مسعود ناصری‌پور،
جلد ۱۴، شماره ۵۷ - ( ۱۱-۱۳۸۶ )
چکیده

    زمینه و هدف: رتینوبلاستوما، شایع‌ترین تومور داخل چشمی دوره کودکی می‌باشد و می‌تواند رشد اندوفیتیک یا اگزوفیتیک داشته باشد. پس از تخلیه چشم، برای تعیین خطر پیشرفت تومور و استفاده از درمان‌های پیشگیرانه، از آسیب‌شناسی کمک گرفته می‌شود. وجود تهاجم به مشیمیه و عصب چشمی، فاکتورهای خطر متاستاز این تومور می‌باشند اما گاهی تومورهایی که فاقد این فاکتورهای خطر می‌باشند، بعدها رشد تهاجمی و متاستاز دارند. این مطالعه ارتباط میزان تراکم عروقی با استفاده از مارکر ۳۱CD در بیماران مبتلا به رتینوبلاستوما با بروز فاکتور رشد عروقی(VEGF=vascular endothelial growth factor) در تومور و ارتباط هر دو این عوامل با میزان تهاجم موضعی را مورد بررسی قرار داده است. روش بررسی: این مطالعه مقطعی ـ تحلیلی بر روی ۳۷ کودک مبتلا به رتینوبلاستوما که در بیمارستان حضرت رسول اکرم(ص) در سالهای ۸۵-۱۳۷۹ تحت تخلیه چشم قرار گرفتند، صورت گرفت. وجود تهاجم موضعی تومور، با لامهای رنگ‌آمیزی شده با هماتوکسیلین ـ ائوزین(H&E) و تراکم عروقی، با مارکر ۳۱CD و بروز فاکتور رشد عروقی(VEGF) بررسی شد. در رنگ‌آمیزی ایمونوهیستوشیمی(IHC=Immunohistochemistry)، از تکنیک بیوتین استرپت ـ اویدین(Biotin-Streptavidin) استفاده شد. در مطالعه، از آزمون آماری T Test، Chi-square، Phi و منحنی ROC استفاده گردید. یافته‌ها: تعداد ۳۱CD معادل یا بزرگ‌تر از (High power field)HPF ۱۰/۶۲ به عنوان نقطه برش با حساسیت ۹/۷۸% و ویژگی ۷/۶۶% و همچنین ارزیابی VEGF به صورت کیفی، با بالاترین کارآمدی برای پیش‌بینی تهاجم موضعی بدست آمد. تراکم عروقی با استفاده از ۳۱CD با میزان فاکتور رشد عروقی(VEGF) مرتبط بود. ارتباط معنی‌داری بین جنس، یک یا دوطرفه بودن، سن، سایز و نحوه رشد تومور با ۳۱CD و VEGF وجود نداشت. نتیجه‌گیری: بررسی تراکم عروقی با استفاده از مارکر ۳۱CD و فاکتور رشد عروقی(VEGF) می‌تواند به عنوان یک روش موثر در پیشگیری از تهاجم موضعی تومور و تعیین نیاز یا عدم نیاز به درمان‌های پیشگیرانه در بیماران مبتلا به رتینوبلاستومای پیشرفته داخل چشمی باشد.


دکتر مسعود ناصری‌پور، دکتر سیامک اکبرزاده، دکتر پژمان بختیاری، دکتر پروانه وثوق، دکتر علی احدیان، دکتر عباس زارع مقدم، دکتر مریم الماسی، دکتر شبنم سلیمی،
جلد ۱۶، شماره ۰ - ( بهار ۱۳۸۸ )
چکیده

    زمینه و هدف: اگرچه انجام شیمی درمانی همراه با درمان‏های موضعی در کنترل موارد کمتر پیشرفته بیماری رتینوبلاستوم (Retinoblastoma-Rb) بسیار موثر می‏باشد، ولی درمان موارد پیشرفته بیماری نیازمند به‌کارگیری روش‏‎های درمانی مؤثرتری برای کنترل انتشار بیماری به داخل فضای ویتره و یا ساب رتینال می‏باشد. این مطالعه جهت بررسی نقش استفاده توأم از شیمی درمانی و تزریق پری اکولار کربوپلاتین در درمان رتینوبلاستوم پیشرفته داخل چشمی صورت گرفته است.

    روش بررسی: مطالعه از نوع مداخله‏ای آینده‏نگر (Prospective interventional case series) می‏باشد. در گروه مورد ۱۶ چشم (از ۱۶ بیمار) مبتلا به رتینوبلاستوم گروه C و D و در گروه شاهد ۱۸ چشم (از ۱۷ بیمار) مبتلا به رتینوبلاستوم گروه C و D قرار داشتند. در هر دو گروه، شیمی درمانی سیستمیک با رژیم VEC و درمان‏های فوکال (موضعی) صورت گرفت. در گروه مورد علاوه بر درمان‏های فوق، تزریق پری اکولار کربوپلاتین نیز انجام شد. تمام بیماران قبل از ورود به مطالعه تحت معاینه زیر بیهوشی و فوتوگرافی فوندوس با دستگاه
Ret-Cam قرار گرفتند. میزان تزریق کربوپلاتین در هر تزریق به طور متوسط (mg) ۱۵ میلی گرم بود. از نرم‏افزار SPSS V,۱۵ استفاده شد. جهت آنالیز مقایسه‏ای از تست Chi-square یا Fischers exact استفاده شد. مقایسه میانگین در دو گروه با استفاده از تست غیر پارامتریک Mann-Whitney انجام شد.

یافته‏ها: متوسط سن گروه مورد ۶/۲۸ ماه ومتوسط سن گروه شاهد ۶/۲۶ ماه بود. در گروه مورد، ۷ پسر و ۹ دختر و در گروه شاهد، ۷ پسر و ۱۰ دختر قرار داشتند. متوسط تعداد جلسات شیمی درمانی در گروه مورد ۹ سیکل و در گروه شاهد ۳/۹ سیکل بود. در گروه مورد، متوسط تعداد تزریق کربوپلاتین در هر چشم ۳ (۱ تا ۵) بار بود. سایر درمان‏های فوکال (کرایوتراپی، براکی تراپی، ترانس پوپیلاری ترموتراپی یا Transpupillary Thermotherapy-TTT‌) در هر دوگروه تقریباً مشابه هم بودند.

در گروه مورد، ۹ چشم در گروه C و ۷ چشم در گروه D قرار داشتند و در گروه شاهد ۹ چشم در گروه C و ۹ چشم در گروه D قرار داشتند و متوسط زمان پیگیری ۲۷ ماه بود. در پایان مطالعه در گروه مورد ۵ چشم (۳۱%) مورد انوکلئاسیون (تخلیه چشم Enucleantion‌) قرار گرفتند،
۱۰ چشم به حالت پسرفت بود و یک چشم نیز به کمک براکی تراپی مورد کنترل قرار گرفت، در نهایت ۶۹% بیماران در پایان مطالعه در پسرفت کامل قرار داشتند. در گروه شاهد، ۱۰ چشم (۵۵%) مورد انوکلئاسیون قرار گرفتند و ۸ چشم (۴۵%) به حالت پسرفت بودند.

نتیجه‌گیری: علی‌رغم اینکه انجام تزریق پری اکولار کربوپلاتین به همراه استفاده توام از شیمی درمانی و درمان‏های فوکال در بیماران با Rb پیشرفته با میزان بیشتر حفظ گلوب نسبت به گروه شاهد همراه بود، ولی این تفاوت از نظر آماری معنی‏دار نبوده و انجام مطالعه با تعداد نمونه‏های بیشتر و پیگیری طولانی‏تر توصیه می‏گردد.


دکتر امین‌اله نیک‌اقبالی، دکتر خلیل قاسمی فلاورجانی، دکتر سید مهدی مدرس‌زاده، دکتر مسیح هاشمی، دکتر محمدمهدی پرورش، دکتر مسعود ناصری‌پور،
جلد ۱۶، شماره ۰ - ( تابستان ۱۳۸۸ )
چکیده

    زمینه و هدف: برای نصب مجدد لنزهای داخل چشمی جابجا شده، روش‌های گوناگونی گزارش شده است، اما این روش‌ها دارای معایبی چون پرولاپس زجاجیه، کشش بر شبکیه، کلاپس ساختمان‌های چشمی، خونریزی داخل چشمی، آستیگماتیسم بالای پس از جراحی و نیاز به مانورهای پیچیده داخل چشمی هستند. هدف از این مطالعه ارزیابی نتایج نصب اسکلرال لنزهای داخل چشمی جا بجا شده بوسیله خارج کردن هاپتیک از یک برش کوچک قرنیه است.

روش بررسی: این مطالعه که از نوع گذشته‌نگر غیر مقایسه‌ای مداخله‌ای است، بر روی ۲۸ چشم از ۲۸ بیمار مبتلا به جا بجا شدگی لنز داخل چشمی به حفره زجاجیه انجام شد. در این بیماران پس از آوردن لنز جا بجا شده به داخل اطاق قدامی، یک نخ بخیه از محل یک فلپ اسکلرال به داخل چشم آورده شده و از فلپ سمت مقابل خارج شد. سپس نخ از طریق برش کوچک فوقانی قرنیه خارج شد. هاپتیک‌ها به نوبت از طریق همان برش کوچک فوقانی قرنیه خارج شده و نخ بخیه به دور آن گره زده شدو سپس به داخل اطاق قدامی بر گردانده شد. سپس لنز به پشت عنبیه، منتقل و به محل نصب اسکرال آن که از قبل آماده شده بود متصل شد. داده‌ها با آزمون t آنالیز شدند.

یافته‌ها: در مدت پیگیری با میانگین ۸/۲۳±۵/۳۴ ماه، هیچ کدام از لنز‌ها دچار جابجا شدگی مجدد نشدند. اختلاف بین میانگین بهترین حدت بینایی اصلاح شده قبل از جا بجا شدن لنز داخل چشمی (۲۱/۰‌±۳۵/۰لگمار) و پس از نصب اسکرال آن (۱۹/۰±۳۸/۰ لگمار) از نظر آماری معنی‌دار نبود (۲/۰ = P). اختلاف بین میانگین آستیگمات قبل از جا بجا شدن عدسی داخل چشمی و پس از نصب اسکرال آن (به ترتیب ۶۹/۰ ±۲۵/۱ دیوپتر و ۶۴/۰ ±۳۵/۱ دیوپتر) معنی‌دار نبود (P=۰. ۱۹).

نتیجه‌گیری: نصب اسکلرال لنزهای داخل چشمی جابجا شده به روش خارج کردن هاتیک از یک برش کوچک قرنیه، نیاز به مانورهای داخل چشمی پیچیده را کاهش داده و نسبت به روش‌های دیگر راحت‌تر است. نتایج طولانی مدت این روش حاکی از مؤثر بودن آن است.


نسیم وهابی، دکتر مسعود صالحی، دکتر فرید زایری، دکتر حسن تراب زاده، کاظم ناصری نژاد، سارا رزم آور،
جلد ۲۰، شماره ۱۱۳ - ( ۸-۱۳۹۲ )
چکیده

 

زمینه و هدف: مطالعه طولی کاربرد فراوانی در علوم پزشکی و اجتماعی دارد. با توجه به انجام اندازه گیری های مکرر در این‌گونه مطالعات، شرط استقلال بین مشاهدات برقرار نبوده و لذا باید مدل های مناسب انتخاب شوند. در این مطالعه کاربرد مدل های حاشیه ای و انتقال برای تحلیل داده های طولی مربوط به انبساط آبی کامپوزیت ها، نشان داده می شود.

 

روش کار: در این مطالعه طولی داده های مربوط به سه نوع کامپوزیت مختلف (      ،   و  ) استفاده شده است. این کامپوزیت ها به مدت ۳ ماه در دو محیط آب و بزاق دهان قرار گرفته و انبساط آبی آن‌ها ۱۸ بار در فواصل زمانی معین بر روی ۵۴۰ نمونه اندازه گیری شد. تحلیل آماری داده ها با استفاده از مدل های حاشیه ای و انتقال و با برنامه نویسی در محیط نرم افزار   انجام شده است.

 

یافته‌ها: نتایج بررسی نشان دهنده آن بود که در مدل‌ حاشیه‌ای تنها اثر نوع کامپوزیت‌ها بر انبساط آبی معنادار بود (p=۰,۰۲۵ و p=۰,۰۴۵) و در مدل انتقال، اختلاف آماری معنی‌دار بین کامپوزیت‌ها (p=۰,۰۰۱ و p=۰,۰۳۷) و همچنین محیط نگهداری (p=۰,۰۴۶) بر انبساط آبی وجود داشت.

 

نتیجهگیری: نتایج نشان دهنده آن است که استفاده از روش انتقال می تواند جایگزین مناسبی برای روش های متداول تحلیل داده های طولی باشد. همچنین با توجه به معنادار بودن اثر نوع کامپوزیت بر انبساط آبی در هر دو مدل، بهتر است که از کامپوزیت های مناسب تر که در طول زمان افزایش حجم کمتری می یابند (مانند  ) برای ترمیم دندان ها استفاده شود.

 
علی ناصری، حسن احدی، حسن عشایری، سیدبهنام الدین جامعی، نورعلی فرخی،
جلد ۲۱، شماره ۱۲۶ - ( ۹-۱۳۹۳ )
چکیده

 

زمینه و هدف: خواب یک ریتم بیولوژیک سیرکادین پدیده فیزیولوژیک فراگیری می باشد که در همه گونه های مهره داران دیده می شود و شامل دو بخش (Rapid Eye Movement) REM و non-REM می باشد. محرومیت کامل یا نسبی ازخواب باعث بروز اختلالات شناختی می گردد. اختلالات شناختی متعاقب محرومیت از خواب احتمالا ناشی از تغییرات سلولی در بعضی از نواحی مغزی درگیر در این پدیده می باشد. با توجه به نقش هیپوکامپ در فعالیت های شناختی و همچنین ادامه نوروژنز در ان، در تحقیق حاضر اثر محرومیت کوتاه مدت از خواب REM برنوروژنز و حافظه موشهای صحرایی نر مطالعه گردید.

 

روش کار: این تحقیق بر روی ۲۴ سر موش صحرائی نر بالغ نژاد ویستار که به طور تصادفی در ۳ گروه تقسیم شدند انجام گرفت. از روش سکو برای القای محرومیت ۷۲ ساعت از خواب REM، از ماز آبی موریس برای بررسی حافظه و از رنگ­آمیزی Brdu جهت مطالعه نوروژنز ناحیه هیپوکامپ استفاده شد. داده­ها توسط نرم افزار SPSS آنالیز و سطح ۰۵/۰>p معنی­دار تلقی گردید.

 

یافته­ها: نتایج نشان داد که محرومیت از خواب REM در مقایسه با گروه کنترل بر شاخص­های حافظه اثر معنی­داری داشته است. همچنین نوروژنز در ناحیه هیپوکامپ گروه آزمایش در مقایسه با گروه شاهد کاهش معنی­داری را نشان داد.

 

نتیجه­گیری: اختلال در فعالیت­های شناختی شامل حافظه فضایی و جهت­یابی متعاقب محرومیت از خواب REM با تغییرات سلولی برخی از نواحی مغز که مستقیما با مراکز درگیر در کنترل پدیده خواب مرتبط نمی باشند همراه است.

 
لادن عباسیان، سعیده مؤیدی نیا، محسن ناصری راد، محمد توکل، محمود عباسی،
جلد ۲۲، شماره ۱۳۳ - ( ۴-۱۳۹۴ )
چکیده

زمینه و هدف: در ایران، افزایش قابل ملاحظه‌ای در تعداد زنان مبتلابه اچ. آی. وی/ ایدز وجود داشته و در یک بستر  فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، رعایت حقوق اجتماعی هنوز به عنوان مسئله‌ای چالش‌برانگیز در میان این زنان تلقی می‌شود. فهم عموم از چگونگی مواجه شدن و تجربه زنان مبتلابه اچ. آی. وی/ ایدز اندک است. هدف این مطالعه کیفی بررسی تجربه زیسته این زنان و ایفاء حقوق اجتماعی آنان است.

روش‌کار: در این مطالعه کیفی، از روش پدیدارشناسی هرمنوتیک ملهم از رویکرد فلسفی پل ریکور استفاده شده است. یک نمونه هدفمند ۱۶ نفری از زنان ایرانی مبتلابه اچ. آی. وی/ ایدز تا رسیدن به اشباع انتخاب شد. برای گردآوری داده‌ها مصاحبه‌های روایی و برای تحلیل داده‌ها روش سه مرحله‌ای ریکور (خواندن ساده، تحلیل ساختاری و فهم کامل) به کار رفت.

یافته‌ها: پنج مضمون شناسایی شده از فهم تجربه مواجهه با عدم رعایت حقوق اجتماعی در زنان عبارت بودند از: رنج شدید، عدم تأیید، ناامنی در زندگی اجتماعی و اقتصادی، بی‌احترامی و زحمت و سختی در محافظت. ازنظر این زنان، عدم رعایت حقوق اجتماعی بنا بر موقعیت سلامتشان بدین معنی بود: زندگی با ناهمخوانی برابری/ نابرابری حقوق اجتماعی.

نتیجه‌گیری: این جنسیت بیماران نیست که حقوق اجتماعی آنان در جامعه را تعیین‌ می‌کند، بلکه خود بیماری است که به عدم رعایت حقوق اجتماعی آنان در جامعه دامن می‌زند. بسیج افراد در بخش‌ها و سطوح مختلف اجرای مداخلات مقتضی و بجا را تسهیل خواهد کرد.


حجت ناصری، پروین آیرملوی، میر امیر آغداشی، سید مصطفی سید مردانی، رسول زرین،
جلد ۲۳، شماره ۱۵۲ - ( ۱۱-۱۳۹۵ )
چکیده

زمینه و هدف: اختلالات لیپیدی یکی از دلایل بسیار مهم در ایجاد و پیشرفت بیماریهای قلبی و آترواسکلروز در بیماران آرتریت روماتوئید به شمار می‌روند. زنجبیل از جمله گیاهانی است که در کنار خواص ضد التهابی، خواص هایپو لیپیدمیک نیز دارد. هدف از مطالعه حاضر بررسی مکمل یاری پودر زنجبیل بر روی پروفایل لیپیدی در بیماران مبتلا به آرتریت روماتوئید می‌باشد.

روش کار: این مطالعه به صورت کارآزمایی بالینی دوسوکور تصادفی شده بر روی ۷۲ بیمار مبتلا به آرتریت روماتوئید مراجعه کننده به درمانگاه روماتولوژی بیمارستان امام خمینی (ره) شهر ارومیه انجام شد. بیماران به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. بیماران در گروه مداخله (روزانه ۵/۱ گرم پودر زنجبیل) و گروه پلاسبو به همین مقدار دارو نما به مدت ۸ هفته دریافت کردند. از کلیه شرکت‌کنندگان نمونه‌های خونی به صورت ناشتا قبل و بعد از مداخله اخذ و پروفایل لیپیدی در قبل و بعد از مداخله توسط آزمون مقایسه میانگین‌های زوجی و تغییرات میانگین در دو گروه توسط مقایسه میانگین‌های دو گروه مستقل و در صورت لزوم معادل ناپامتری آن‌ها با استفاده از نرم افزار SPSS مورد مقایسه قرار گرفت. سطح معنا داری در تمام آزمون‌ها، مقدار احتمال کمتر از ۰۵/۰ در نظر گرفته شد.

یافته‌ها: در پایان طول مدت مداخله، ۶۷ نفر بیمار (۰۶/۹۳%) مورد آنالیز قرار گرفتند. مطالعه حاضر نشان داد که در گروه زنجبیل، میانگین LDL-C بعد از مداخله (۶۰/۲۰±۲۲/۱۰۴) در مقایسه با قبل از آن (۸۶/۲۴±۱۹/۱۱۵) کاهش معنی‌دار (۰۰۱/۰=p) و میانگین HDL-C (۱۶/۱۰+۲۱/۵۰ در قبل و ۱۹/۱۰±۲۷/۵۵ در بعد از مداخله) افزایش معنی‌داری داشت (۰۰۱/۰p<). در گروه دارونما میانگین LDL-C (۱۹/۱۹±۸۶/۱۱۳ در قبل و ۳۸/۲۲±۸۸/۱۱۸ در بعد از مداخله)، میانگین تری گلیسیرید (۷۰/۵۹±۰۹/۱۳۴ در قبل و ۲۱/۵۷±۹۷/۱۴۳ در بعد از مداخله) و میانگین کلسترول (۹۰/۲۶±۱۲/۱۹۰ در قبل و ۵۰/۳۲±۱۷/۱۹۹ در بعد از مداخله) افزایش معنی داری داشت (۰۵/۰p<). تغییرات میانگین LDL، HDL و کلسترول در انتهای دوره مداخله در بین دو گروه دریافت کننده زنجبیل و گروه دریافت کننده دارونما از لحاظ آماری معنی دار بود (۰۵/۰p<). میانگین تری گلیسیرید در گروه مداخله نسبت به گروه پلاسبو افزایش کمتری داشت اما تغییرات آن در انتهای دوره مداخله در بین دو گروه تفاوت آماری معنی داری نشان نداد (۳۶۶/۰=p).

نتیجه‌گیری: مطالعه حاضر نشان داد که پودر زنجبیل در مقایسه با پلاسبو توانایی اصلاح الگوی لیپیدی در بیماران آرتریت روماتوئید را در جهت مطلوب دارد.


رضا ناصری راد، سقا فرج تبار بهرستاق،
جلد ۲۷، شماره ۵ - ( ۵-۱۳۹۹ )
چکیده

زمینه و هدف: شواهد اپیدمیولوژیکی اخیر از شیوع همزمان چاقی، دیابت و آسم حکایت دارند. مطالعه حاضر با هدف تعیین اثر یک برنامه تمرینات هوازی نسبتا طولانی مدت بر مارکرهای تشخیص دیابت(گلوکز، انسولین، مقاومت انسولین) در بیماران آسم انجام گرفت.
روش کار: برای این منظور، ۲۸ مرد بزرگسال (۴۸ - ۳۶ سال، ۱۰۵ - ۸۰  کیلوگرم) غیرفعال مبتلا به آسم با شدت خفیف تا متوسط به شیوه تصادفی در دو گروه تجربی (۱۴ = n) و کنترل (۱۴ = n) قرار گرفتند. گروه تجربی در یک دوره تمرینات هوازی سه ماهه به تعداد سه جلسه در هفته در دامنه شدت ۶۰ تا ۸۰ درصد ضربان قلب بیشینه شرکت نموده و گروه کنترل در طول این دوره در هیچ برنامه تمرینی شرکت نداشتند. سطوح ناشتایی گلوکز و انسولین سرم و همچنین شاخص‌های آنتروپومتریکی و درصد چربی بدن در شرایط قبل و بعد از برنامه تمرینی در هر دو گروه تجربی و کنترل اندازه‌گیری شد. با استفاده از مقادیر گلوکز و انسولین ناشتا، شاخص مقاومت انسولین (HOMA-IR) محاسبه گردید. از آزمون آماری تی وابسته جهت تعیین سطح معنی‌داری تغییرات متغیرها در پاسخ به برنامه تمرینی استفاده گردید. آلفای کمتر از ۵ درصد به عنوان سطح معنی‌داری در نظر گرفته شد.
یافته‌ها: تفاوت معنی‌داری در سطوح پایه شاخص‌های آنتروپومتریکی و مارکرهای بیوشیمایی بین دو گروه مشاهده نشد (۰۵/۰p). برنامه تمرینی به کاهش معنی‌دار سطوح ناشتایی گلوکز خون، انسولین سرم و مقاومت انسولین در گروه تجربی منجر شد (۰۵/۰>p). تغییر معنی‌داری در هیچ از متغیرها در گروه کنترل مشاهده نشد (۰۵/۰p).
نتیجه‌گیری: بر پایه این یافته‌ها، این‌گونه نتیجه‌گیری می‌شود که تمرینات هوازی نسبتا طولانی مدت با بهبود شاخص‌های تشخیص دیابت در مردان بزرگسال مبتلا به آسم همراه است. این تغییرات را شاید بتوان به کاهش وزن یا سایر تغییرات هورمونی در پاسخ به برنامه تمرینی نسبت داد که لزوم اجرای مطالعات بیشتر در این زمینه را گوشزد می‌نماید.

صفحه ۱ از ۱     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله علوم پزشکی رازی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 CC BY-NC-SA 4.0| Razi Journal of Medical Sciences

Designed & Developed by : Yektaweb