زمینه و هدف: دیابت قندی موجب بروز اختلال در روندهای مرتبط با یادگیری، حافظه و شناخت در جامعه انسانی و حیوانات آزمایشگاهی می گردد. با توجه به وجود شواهد متعدد مبنی بر اثرات بهبود دهنده دیابت بوسیله گیاه زعفران و اثر تقویت کننده مصرف آن بر حافظه و سلامت روان، در این مطالعه اثر تجویز داخل صفاقی و مزمن عصاره گیاه زعفران ( Crocus sativus ) بر یادگیری و حافظه در موشهای صحرایی دیابتی بررسی شده است.
روش کار: در این تحقیق که یک مطالعه آزمایشگاهی می باشد، تعداد ۶۰ سر موش صحرایی نر به دو گروه سالم و دیابتی تقسیم شدند. موشهای گروه سالم و دیابتی هر کدام به سه زیر گروه عدم درمان و درمان با عصاره آبی زعفران با دوزهای ۳۰ و mg/kg ۶۰ قرار گرفتند. هم چنین هر یک از زیر گروههای تحقیق با دو روش ماز Y و جعبه شاتل ( Shuttle box ) مورد آزمون حافظه قرار گرفتند. داده های آزمون Y (درصد تناوب رفتار) و جعبه شاتل (تاخیر اولیه و تاخیر حین عبور) در گروه های مختلف با آزمون آنالیز واریانس یک طرفه و تست کمکی توکی ( Tokey ) مورد ارزیابی قرار گرفتند
یافته ها : تیمار موش های دیابتی با عصاره زعفران از افزایش تاخیر اولیه (کاهش اکتساب یادگیری) بصورت معنیدار جلوگیری نمود (۰۱۹/۰ p< ). هم چنین به دنبال تزریق عصاره با دوز mg/kg ۶۰ از کاهش بارز تاخیر حین عبور (یاد آوری اطلاعات) در موش های دیابتی جلوگیری به عمل آمد (۰۴۵/۰ p< ). داده های آزمون ماز نشان داد که درصد رفتار متناوبی در گروههای دیابتی تحت تیمار با عصاره۳۰ و mg/kg ۶۰ زعفران نسبت به گروه کنترل بترتیب کاهش معنی دار با ۰۱۹/ p < و ۰۰۸/۰ p< پیدا کرده اند.
نتیجهگیری: مصرف مزمن عصاره زعفران بر توانایی نگهداری اطلاعات درانبارهای حافظه و یادآوری آنها درحیوانات دیابتی موثر است ولی موجب بهبود حافظه فضایی در موش های دیابتی نمیگردد.
زمینه
و هدف: شیوع اختلالات روانپزشکی و رفتاری در بیماران مبتلا به صرع
مزمن بالا بوده و اختلالات شخصیت در مطالعات مختلف در این بیماران بین ۴ تا ۳۸%
گزارش شده است. وجود اختلالات شخصیت در بیماران مصروع می تواند منجر به اختلال در
عملکرد، رعایت دستورات درمانی اعم از دارویی و غیردارویی و سازگاری با بیماری و
سایر استرس ها شود که همگی در کنترل حملات صرع نقش دارند و بدیهی است تشخیص و
درمان آن سبب کمک به درمان میشود.
هدف از این مطالعه ارزیابی ویژگی های شخصیتی بیماران مصروع به وسیله MCMI III و بررسی رابطه آن
با متغییرهای مرتبط با صرع بود.
روش
کار: بیمارانی مبتلا به صرع که در طول ۱۰ ماه به درمانگاه صرع
بیمارستان رسول اکرم (ص) مراجعه کردند وارد مطالعه شدند. گردآوری اطلاعات مرتبط با
حملات صرع به وسیله روانپزشک و با استفاده از اطلاعات کلینیکی در دسترس مثل
پرونده، شرح حال، معاینات، مشاهدات بالینی و EEG انجام گرفت و ویژگیهای شخصیتی به وسیله
پرسشنامه MCMI III
به دست آمد.
یافتهها: شایع ترین اختلال شخصیت اختلال شخصیت افسرده (%۱۹) بود و در مجموع %۳۶ بیماران حداقل به یک نوع اختلال شخصیت مبتلا بودند. وضعیت شغلی-تحصیلی در بیماران مبتلا به اختلالات شخصیت بدتر بود. خصوصیات مرتبط با صرع ارتباط معنی داری با ابتلا به اختلالات شخصیت نداشتند.
نتیجه
گیری: اختلالات شخصیت در بیماران مبتلا به صرع شایع و نیازمند توجه
است.
زمینه و هدف: شیوع چاقی در جامعه رو به افزایش است و درمان آن همیشه با چالشهایی همراه بوده است. در سالهای اخیر رواندرمانی در کنار سایر درمانهای چاقی جایگاه مهمی پیدا کرده است. این پژوهش به مقایسه اثربخشی درمان ترکیبی گروهدرمانی شناختی همراه با رژیمدرمانی با رژیمدرمانی بهتنهایی بر افزایش کارآمدی و کاهش وزن زنان مبتلا به چاقی پرداخته است.
روش کار: از بین ۱۶۸ آزمودنی، پس از غربالگری نهایی و بررسی معیارهای ورود، ۱۶ آزمودنی بهصورت تصادفی ساده برای شرکت در دو گروهدرمانی ترکیبی و گروه رژیمدرمانی انتخاب شدند. پس از اندازهگیری وزن اعضای هر دو گروه، پرسشنامهی مقیاس سبک زندگی مبتنی بر کارآمدی وزن در اختیار آنان قرار گرفت. سپس مداخله شناخت درمانی گروهی به گروه درمان ترکیبی ارائه شد و از جلسهی چهارم مداخله گروهی هر دو گروه تحت مداخله رژیمی در ۸ جلسه و هر دو هفته یکبار انجام پذیرفت. در تحلیل دادهها از دو روش قصد درمان (Intention to treat) و پری پروتکل (Pre-protocol) استفاده شد.
یافتهها: نتایج پژوهش نشان داد که بهطور معناداری ترکیب گروهدرمانی شناختی همراه با رژیمدرمانی منجر به کاهش وزن بیشتر (۰۵/۰>p برای هر دو نمونههای قصد درمان و پرپروتکل) و نیز افزایش خود کارآمدی در زنان مبتلا به چاقی (۰۵/۰>p برای هر دو نمونههای قصد درمان و پرپروتکل) میگردد. میان خود کارآمدی زنان مبتلا به چاقی در ابتدای درمان با میزان کاهش وزن آنها پس از درمان (۰۵/۰<p برای هر دو نمونههای قصد درمان و پرپروتکل) و نیز میان این خودکارآمدی با نرخ ترک درمان ارتباط معناداری مشاهده نشد (۰۵/۰<p).
نتیجهگیری: یافتهها اثرات استفاده از گروهدرمانی چاقی در جهت افزایش موفقیت در کاهش وزن را نشان میدهد.
زمینه و هدف: شیوع چاقی در جامعه رو به افزایش است و درمان آن همیشه با چالشهایی همراه بوده است. در سالهای اخیر رواندرمانی در کنار سایر درمانهای چاقی جایگاه مهمی پیدا کرده است. این پژوهش به مقایسه اثربخشی درمان ترکیبی گروهدرمانی شناختی همراه با رژیمدرمانی با رژیمدرمانی بهتنهایی بر افزایش کارآمدی و کاهش وزن زنان مبتلا به چاقی پرداخته است.
روش کار: از بین ۱۶۸ آزمودنی، پس از غربالگری نهایی و بررسی معیارهای ورود، ۱۶ آزمودنی بهصورت تصادفی ساده برای شرکت در دو گروهدرمانی ترکیبی و گروه رژیمدرمانی انتخاب شدند. پس از اندازهگیری وزن اعضای هر دو گروه، پرسشنامهی مقیاس سبک زندگی مبتنی بر کارآمدی وزن در اختیار آنان قرار گرفت. سپس مداخله شناخت درمانی گروهی به گروه درمان ترکیبی ارائه شد و از جلسهی چهارم مداخله گروهی هر دو گروه تحت مداخله رژیمی در ۸ جلسه و هر دو هفته یکبار انجام پذیرفت. در تحلیل دادهها از دو روش قصد درمان (Intention to treat) و پری پروتکل (Pre-protocol) استفاده شد.
یافتهها: نتایج پژوهش نشان داد که بهطور معناداری ترکیب گروهدرمانی شناختی همراه با رژیمدرمانی منجر به کاهش وزن بیشتر (۰۵/۰>p برای هر دو نمونههای قصد درمان و پرپروتکل) و نیز افزایش خود کارآمدی در زنان مبتلا به چاقی (۰۵/۰>p برای هر دو نمونههای قصد درمان و پرپروتکل) میگردد. میان خود کارآمدی زنان مبتلا به چاقی در ابتدای درمان با میزان کاهش وزن آنها پس از درمان (۰۵/۰<p برای هر دو نمونههای قصد درمان و پرپروتکل) و نیز میان این خودکارآمدی با نرخ ترک درمان ارتباط معناداری مشاهده نشد (۰۵/۰<p).
نتیجه گیری: یافتهها اثرات استفاده از گروهدرمانی چاقی در جهت افزایش موفقیت در کاهش وزن را نشان میدهد.
زمینه و هدف: آسپرژیلوسها نقش قابل توجهی در بروز آلرژیهای تنفسی دارند. هدف این مطالعه بررسی الگوی پاسخ ایمونولوژیک هومورال IgE گونههای آسپرژیلوس فومیگاتوس، آسپرژیلوس فلاووس و آسپرژیلوس نایجر با سرم بیماران دچار ازدیاد حساسیت تیپ یک به آسپرژیلوسها بود.
روش بررسی: عصاره تهیه شده از قارچهای مورد نظر دیالیز و غلظت پروتئینی عصارهها با روش برادفورد اندازهگیری شد و الگوی الکتروفورزی پروتئینها با SDS-Page بررسی گردید. بیماران حساس و کنترلها بر اساس علائم بالینی و تست پریک انتخاب شدند و با استفاده از سرم بیماران و روشهای الایزا و وسترن بلات واکنش متقاطع IgE بین آلرژنهای سوشهای مورد نظر بررسی گردید.
یافتهها: در الکتروفورز عصاره گونهها، باندهای پروتئینی در محدوده ۱۱ الی ۱۰۰ کیلودالتون مشاهده شد که باندهای پروتئینی واضحتر در محدوده ۴۶ تا ۱۰۰ کیلودالتون قرار داشتند. در آزمون الایزا اختلاف چشمگیری در واکنش سرم بیماران آلرژیک و گروه کنترل در مورد هر سه قارچ مشاهده شد. اما نتایج الایزای بیماران در سه گونه مطرح شده با هم اختلاف فاحشی نشان نمیداد. در وسترن بلات نیز باندهای شاخصی در وزنهای مختلف مشاهده شد.
نتیجهگیری: پروتئینهای آلرژیزا در گونههای بررسی شده تاحدودی متفاوت هستند بنابراین تفاوت واکنش ایمنی بیماران میتواند مربوط به تفاوت زمینه ژنتیکی افراد مورد مطالعه، تفاوت سطح مواجه بیماران با قارچهای محیطی و یا تفاوت قدرت آلرژیزایی عصارههای مورد مطالعه و تکنیکهای بکار رفته باشد.
صفحه ۱ از ۱ |
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله علوم پزشکی رازی می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC-SA 4.0| Razi Journal of Medical Sciences
Designed & Developed by : Yektaweb