23 نتیجه برای محبی
دکتر حسنعلی محبی، دکتر شعبان مهرورز، دکتر سیدمحسن تولیت، دکتر علی کبیر،
جلد 11، شماره 41 - ( 6-1383 )
چکیده
آپاندیسیت حاد شایعترین بیماری حاد جراحی است و هدف از این مطالعه بررسی فراوانی و ارزش تشخیصی علائم، نشانهها و یافتههای پاراکلینیک در بیماران مشکوک به آپاندیسیت حاد در پیشبینی وجود یا عدم وجود آپاندیسیت حاد بوده است. در این مطالعه 1211 بیمار مشکوک به آپاندیسیت حاد که تحت عمل آپاندکتومی قرار گرفته بودند، در مدت 2 سال بررسی شدند. در تجزیه و تحلیل نتایج از تست One way ANOVA، ضریبهای هم بستگی Kappa، نسبت شانس(Odds ratio) و مدل رگرسیونی لجستیک(برای پیشبینی وجود آپاندیسیت) استفاده شد. میزان آپاندکتومی منفی در این مطالعه 2/18% بود که با توجه به متفاوت بودن جراحان بین 4 تا 7/27% به دست آمد(001/0=P). مدل رگرسیونی نشان داد که سن بالاتر(005/0=P)، جنسیت مرد(002/0=P)، میزان بالاتر PMN(027/0=P) و تعداد بیشتر ضربان قلب(014/0=P) از میان متغیرهایی که تفاوت معنیداری بین افراد با آپاندکتومی منفی و افراد دیگر داشتند، متغیرهایی هستند که میتوانند به طور مستقل، وجود آپاندیسیت حاد را پیشبینی کنند(001/0P<). به طور کلی میتوان گفت در مواردی که فرد مشکوک به آپاندیسیت، خانمی با میزان PMN کمتر از 75%، تعداد سلول سفید کمتر از 000/10 در میلیلیتر، دارای علائم ادراری، فاقد ریباند تندرنس یا دارای ریباند تندرنس مشکوک است، جراح باید در تصمیمگیری برای آپاندکتومی تامل بیشتری به خرج دهد.
دکتر علیرضا محبی، دکتر آبتین درودینیا، دکتر حمیدرضا نوری،
جلد 12، شماره 49 - ( 12-1384 )
چکیده
مقدمه: آمیلوییدوزیس، یک بیماری ایدیوپاتیک است که با رسوبات آمیلوییدی که منجر به تخریب بافت و بروز علایم بیماری میشوند، مشخص میشود. آمیلوییدوزیس در حنجره، اغلب یک پدیده موضعی است که بندرت با درگیری سیستمیک همراه میباشد. خشونت صدا، شایعترین تظاهر آن بوده و یافتههای بالینی در لارنگوسکوپی، متغیر و غیر اختصاصی است. از نظر بالینی، افتراق آن از سایر ضایعات حنجره امکانپذیر نمیباشد. تشخیص بیماری براساس پاتولوژی و درمان آن به صورت مرسوم، شامل برداشتن ضایعات به روش جراحی جهت حفظ راه هوایی و صدای بیمار است. با توجه به نادر بودن درگیری سیستمیک به همراه درگیری حنجره، در این مقاله یک مورد آمیلوییدوزیس سیستمیک با تظاهر اولیه در حنجره، معرفی میگردد. معرفی بیمار: بیمار آقای 45 سالهای بود که با شکایت اولیه تنگی نفس و تغییر صدا به بخش گوش و حلق و بینی بیمارستان فیروزگر ارجاع شده بود. بیوپسی قبلی بیمار مطرح کننده پروسه التهابی بوده و 2 مورد بیوپسیهای بعدی نیز پروسه التهابی و همانژیوم زیر مخاطی را مطرح کردند. در نهایت در آخرین لارنگوسکوپی و بیوپسی و با رنگآمیزی congo-red نمونهها، رسوبات آمیلویید مشاهده شد و تشخیص آمیلوییدوزیس حنجره مطرح گردید. به دنبال آن با بیوپسی از مخاط لثه و چربی شکم و وجود رسوبات آمیلوییدی در آنها، تشخیص آمیلوییدوزیس سیستمیک برای وی مسجل گردید. نتیجهگیری: آمیلوییدوزیس سیستمیک با درگیری حنجره یک مورد نادر بوده که در حال حاضر، درمان آن به صورت لارنگوسکوپیهای مکرر و برداشت میکروسرجری میباشد. تحقیق در مورد تأثیر داروهای مدیکال بر روی این بیماری هنوز ادامه دارد.
دکتر فرانک قهرمانپور، دکتر محسن فیروزرای، مسعود دارابی امین، دکتر عباس زوارهای، دکتر احمد محبی،
جلد 13، شماره 50 - ( 1-1385 )
چکیده
زمینه و هدف: به نظر میرسد مصرف اسیدهای چرب ترانس، باعث افزایش خطر ابتلا به بیماری عروق کرونر میشود. ترکیب اسیدهای چرب بافت چربی یک بیومارکر مناسب برای ارزیابی چربی مصرفی در یک دوره طولانی مدت است. در این مطالعه ارتباط بین مصرف اسیدهای چرب ترانس و خطر ابتلا به بیماری عروق کرونر بررسی شد. روش بررسی: مطالعه انجام شده از نوع مقطعی بود. نمونه بافت چربی از 112 بیمار، با سن 20 تا 75 سال، مراجعه کننده به بیمارستان قلب شهید رجایی تهران که گرفتگی عروق کرونر آنها با آنژیوگرافی تأیید شده بود گرفته شد. افراد سالم کنترل شامل 70 نفر بدون سابقه بیماری قلبی، بودند. ترکیب اسیدهای چربی نمونههای بافت چربی به روش کروماتوگرافی گاز ـ مایع تعیین شد. جهت تجزیه و تحلیل نتایج از نرمافزار SPSS و آزمون t استفاده شد. یافتهها: میزان اسیدهای چرب ترانس نمونههای بافت چربی در دو گروه مورد مطالعه، اختلاف معنیداری نداشت. میزان اسید لینولئیک(18:2) بافت چربی بیماران کمتر از افراد سالم بود(03/0p<). شانس ابتلا به بیماری عروق کرونر(OR) با استفاده از آنالیز رگرسیون لوجیستیک محاسبه شد. میزان 18:2-t بافت چربی با خطر ابتلا به بیماری عروق کرونر رابطه مثبت داشت. در مورد اسیدهای چرب ترانس 18:1-t و 16:2-t چنین ارتباطی وجود نداشت. میزان اسیدهای چرب ترانس بافت چربی با نسبت LDL-C/HDL-C سرمی(049/0=p و 11/0=r) و میزان ایزومرهای ترانس اسید اولئیک بافت چربی با LDL-C سرمی همبستگی مثبت داشتند(04/0=p و 15/0=r). همچنین میزان اسیدهای چرب ترانس بافت چربی افراد جامعه ایران نسبت به جوامع دیگر بیشتر بود. نتیجهگیری: براساس یافتههای این مطالعه، افزایش مصرف اسیدهای چرب ترانس، شانس ابتلا به بیماری عروق کرونر را تا حدودی افزایش میدهد و افزایش ایزومرهای ترانس اسیدلینولئیک، شانس ابتلا را به میزان بیشتری افزایش میدهد. تایید این نتایج نیاز به مطالعات بیشتری در مورد هر یک از ایزومرها دارد.
دکتر فرزاد پناهی، دکتر شروین آثاری، دکتر حسنعلی محبی، دکتر محسن جهانشاهی،
جلد 13، شماره 51 - ( 3-1385 )
چکیده
زمینه و هدف: واکنش گرانوماتوز نسبت به نفوذ شفت مو از خارج به داخل اپیدرم، سینوس پیلونیدال نافی نامیده میشود. بسیاری از بیماران مبتلا به سینوس پیلونیدال نافی هرگز تحت اقدامات تهاجمی قرار نمیگیرند و بنابراین در بسیاری از موارد، از بیماران نمونه پاتولوژی اخذ نمیشود. مککلنتان(2000)، مشاهده کلافه مو را یکی از روشهای تشخیص بالینی این بیماری عنوان میکند. مطالعه حاضر به گزارش مواردی که به صورت پاتولوژیک یا بالینی با تشخیص سینوس پیلونیدال نافی مطابقت داشتند و طی سالهای 1382-1375 در بیمارستان بقیها... الاعظم تحت جراحی قرار گرفته بودند، اختصاص دارد. روش بررسی: این مطالعه به صورت گذشتهنگر انجام شد و طی آن سینوس پیلونیدال نافی به صورت بالینی و بر پایه گزارش خروج کلافه مو توسط بیمار(در تاریخچه بالینی) و یا مشاهده کلافه مو توسط جراح(طی معاینه بالینی یا حین عمل) تشخیص داده شد. دادههای دموگرافیک(سن، جنس، شغل و محل سکونت)، بالینی(نوع علایم و طول مدت علایم) و درمانی(نوع بیهوشی و طول مدت بستری) 56 بیمار مبتلا به سینوس پیلونیدال نافی که در بین سالهای 1382-1375 در بیمارستان بقیها... الاعظم تحت جراحی قرار گرفته بودند، بررسی شدند. یافتهها: محدوده و میانگین(انحراف معیار) سنی بیماران به ترتیب 40-12 سال و 7/4±24 سال بود. شایعترین علایم بیماران به ترتیب شامل ترشح از ناف(7/94%)، درد(9/50%) و خونریزی(9/43%) بود. طول مدت بستری بیماران، 1 تا 10 روز بود. نتیجهگیری: مطرح نمودن تشخیص بالینی سینوس پیلونیدال نافی احتمالاً میتواند به تشخیص موارد بیشتری از بیماران مبتلا به این بیماری کمک کند. به نظر میرسد که این اقدام خواهد توانست تا شیوع واقعی این بیماری را بیشتر از تصور قبلی مشخص کند.
دکتر علیرضا محبی، دکتر سیدعلیرضا امامی ،
جلد 13، شماره 53 - ( 10-1385 )
چکیده
مقدمه: کارسینوم نورواندوکرین از جمله نئوپلاسمهای سیستم نورواندوکرین میباشد که مشتمل بر ارگانهایی است که سلولهای APUD(Amine precursor uptake & decarboxylation) در آنها ناشایعند. در بدن انسان، شایعترین محل کارسینوم، دستگاه GI(Gastrointestinal) و ریه میباشد. این تومورها از نظر هیستولوژیک، با واکنشهای مثبت نسبت به رنگهای نقره و به مارکرهای اختصاصی بافتهای نورواندوکرین مثل NSE(Neuron-specific Enolase)، سیناپتوفیزین و کروموگرانین A مشخص میشوند. معرفی بیمار: بیمار خانم 74 سالهای بود که با مشکل گرفتگی بینی 6 ماهه، اپیستاکسی، آنوسمی و کاهش شنوایی مراجعه کرده بود. در معاینه، تودهای پولیپویید و عروقی در نازوفافکس دیده شد. در سیتیاسکن، تودهای هموژن و ایزودانس در نازوفارنکس، بدون خوردگی استخوانی وجود داشت. نتیجهگیری: پس از تایید تشخیص تومور کارسینویید با واسطه مارکرهای اختصاصی و با رنگآمیزیهای مخصوص، فاکتورهایی برای پیشبینی بدخیمی تومور وجود دارد. در درمان تومورهای بدخیم نورواندوکرین، بویژه واریانتهای مهاجم تومور، کموتراپی سیستمیک بویژه cisplatin و etoposide موثر است؛ نقش رادیوتراپی، palliative است.
دکتر علیرضا محبی ، دکتر آرتیمس عرفان،
جلد 14، شماره 54 - ( 1-1386 )
چکیده
مقدمه: بیماری هیداتید، یک عفونت مشترک بین انسان و حیوان میباشد که بیماری در انسان، توسط مرحله لاروی کرم نواری اکینوکوکوس گرانولوسوس ایجاد میشود. بیشتر عفونتهای انسانی به دنبال خوردن مواد آلوده به مدفوع سگ ایجاد میشوند. تخم از طریق روده نفوذ کرده و از طریق ورید باب به کبد، ریه و بافتهای دیگر میرسد و در آنجا به کیست تبدیل میشود. حدود 50% موارد کیستها در کبد، 30% در ریه و 20% در ارگانهای دیگر دیده میشوند. درگیری سر و گردن بسیار نادر میباشد. معرفی بیمار: در این مقاله یک مورد نادر از درگیری ایزوله غده پاروتید توسط کیست هیداتید در خانم جوانی معرفی میشود که به علت اثر فشاری کیست دچار ضعف در شاخه تمپورال عصب فاسیال در سمت درگیر شده بود. بیمار تحت عمل خارجسازی کیست توسط عمل پاروتیدکتومی سطحی قرار گرفت و تشخیص، توسط پاتولوژی تایید گردید. در بررسی ارگانهای دیگر بیمار، درگیری سایر مناطق وجود نداشت. بیمار پس از آن، به مدت 2 هفته تحت درمان با آلبندازول قرار گرفت. نتیجهگیری: شیوع بیماری هیداتید در سر و گردن نادر میباشد. در مناطق اندمیک وجود توده در سر و گردن با رشد پیشرونده، باید شک به بیماری هیداتید را برانگیزد. در کشور ایران نیز که از نظر بیماری هیداتید اندمیک محسوب میشود، این بیماری باید در تشخیص افتراقی تودههای سر و گردن قرار گیرد.
دکتر مرتضی جوادی، دکتر صالح محبی،
جلد 14، شماره 55 - ( 4-1386 )
چکیده
زمینه و هدف: التهاب مزمن گوش میانی، به تغییرات غیرقابل برگشت مخاط گوش میانی اطلاق میشود که معمولاً در حضور پارگی پرده تمپان دیده میشود. این مساله با علایم ترشح چرکی مکرر یا مداوم(اتوره)، کاهش شنوایی و ... بروز کرده و در سیر بیماری، میتواند زمینهساز عوارض حاد و خطرناکی شود. التهاب مزمن، به علت ماهیت غیرقابل برگشت خود، در اکثر موارد نیازمند اقدامات جراحی میباشد و پاتولوژیهای متفاوتی در ایجاد آن مشخص شده است. هدف از این مطالعه آنست که با بررسی بیماران دچار این مشکل، شیوع پاتولوژیهای مختلف در موارد التهاب مزمن گوش میانی عمل شده، تعیین شود تا در آینده، ذهنیت بهتری در مورد بیماران دچار این مشکل وجود داشته باشد. روش بررسی: در این تحقیق که به روش کوهورت آیندهنگر بر روی 100 بیمار مبتلا به عفونت مزمن گوش انجم شده است، 73 مرد و 27 زن در سنین مختلف با بیشترین فراوانی در 30-20 سالگی که با تشخیص التهاب مزمن گوش میانی تحت عمل جراحی قرار گرفته بودند، از نظر پاتولوژی عامل، بررسی و با استفاده از نرمافزار (version 11)SPSS آنالیز شدند. یافتهها: نتایج بدست آمده از پاتولوژی عامل در گوشهای عمل شده، شامل 86% بافت گرانولاسیون، 18% کلستئاتوم، 32% تمپانواسکلروز، 4% گرانولوم کلسترول و 71% تغییرات استخوانچهای بود. نتیجهگیری: عفونت مزمن گوش میانی که با کاهش شنوایی یا ترشح مداوم یا مکرر تظاهر میکند، میتواند به علل پاتولوژیهای مختلفی باشد که شایعترین آنها به ترتیب، بافت گرانولاسیون، کلستئاتوم، تمپانواسکلروز و گرانولوم کلسترولی میباشد. شناخت بالینی نوع پاتولوژی، راهنمای بسیار مفیدی جهت درمانهای بعدی، انتخاب روش جراحی، آگاه ساختن بیمار به نوع بیماری، پیشآگهی و نتایج عمل جراحی میباشد.
دکتر علیرضا محبی، دکتر آرتمیس عرفان، دکتر مرضیه نجومی،
جلد 14، شماره 57 - ( 11-1386 )
چکیده
زمینه و هدف: ارزیابی Objective راه هوایی بینی، کمک فراوانی در جهت درک عملکرد تنفسی از راه بینی میباشد. تست آکوستیک رینومتری، یکی از شایعترین تستهای مورد استفاده در اندازهگیریهای Objective راه هوایی بینی میباشد. این تست، قابلیت اندازهگیری سطح مقطع بینی در فواصل مختلف از nostril، حجم بینی و تعیین محل حداقل سطح مقطع بینی را دارا میباشد. با توجه به اینکه میزان متغیرهای ذکر شده در نژادهای مختلف، متفاوت میباشد، بدست آوردن مقادیر نرمال در جمعیت بالغ ایرانی به عنوان معیاری در امر تشخیص و درمان بیماریهای راه هوایی بینی بسیار مفید میباشد. روش بررسی: تعداد 180 نفر از جمعیت بالغ(60-18 سال) ایرانی بدون شکایت راه تنفسی بینی، تحت تست آکوستیک رینومتری قرار گرفتند و متوسط حجم و حداقل سطح مقطع بینی در آنها تعیین گردید و همچنین ارتباط این متغیرها با سن، جنس، قد، وزن، مصرف سیگار و مصرف داروی ضد احتقان موضعی بررسی شد. مطالعه از نوع مقطعی(cross sectional) بود و از آزمونهای Correlation test، T Test و Descriptive statistics در نرمافزار spss استفاده شد. یافتهها: در جمعیت مورد مطالعه، قبل از مصرف داروی ضد احتقان، حجم کل بینی(مجموع حجمهای راست و چپ)، 94/0±12/8 سانتیمتر مکعب و حداقل سطح مقطع کل بینی، 17/0±9/0 سانتیمتر مربع بود. مقادیر فوق ارتباط معنیداری با مصرف سیگار، سن، جنس، قد و وزن افراد مورد مطالعه نداشتند. حجم و حداقل سطح مقطع بینی پس از مصرف دکنژستان افزایش داشته است. نتیجهگیری: با توجه به تفاوت حجم و حداقل سطح مقطع بینی در نژادهای مختلف، استفاده از این آمار در نژاد ایرانی، معیار مناسبی برای تشخیص بیماریهای رینولوژیک، انتخاب درمان صحیح(طبی یا جراحی) و همچنین مقایسه نتایج قبل و پس از عمل جراحی راههوایی بینی میباشد.
دکتر علیرضا محبی، دکتر صالح محبی،
جلد 15، شماره 0 - ( بهار 1387 )
چکیده
زمینه و هدف: بعضی انواع سردردها منشأ سینوس و بینی دارند که ممکن است در غیاب التهاب و عفونت باعث درد شوند. نقاط تماس اجزا دیواره خارجی حفره بینی با سپتوم از طریق سیستم تریژمینوواسکولار میتواند عامل شروع و محرک درد باشد. هدف از این مطالعه، ارزیابی اثربخشی جراحی آندوسکوپیک بینی و سینوس در رفع سردردهای ناشی از نقاط تماس داخل بینی با توجه ویژه به روشهای تشخیصی و انتخاب بیمار میباشد. روش بررسی: این مطالعه آیندهنگر، غیرتصادفی و نیمه تجربی بر روی 36 بیمار با سردرد مزمن و مقاوم به درمان انجام شد. بیماران تحت بررسی و معاینه(رینوسکوپی و/ یا آندوسکوپی)، سیتیاسکن سینوس و آزمون بیحسی موضعی قرار گرفتند. براساس روش تشخیصی موارد به 4 گروه تقسیم شدند. شدت سردرد قبل و بعد از عمل، با پیگیری میانگین 18 ماهه با روش (VAS)Visual analogue scale (نمره 10-0) ثبت شد، و به روش ANOVA آنالیز گردید. یافتهها: موفقیت درمانی کلی 83%، بهبودی کامل 11% و کاهش بارز علائم در 72% موارد دیده شد. بهترین جواب به درمان در گروهی دیده شد که همه روشهای تشخیصی به کار رفته در آنها مثبت بود. در عین حال، نتایج در همه گروهها با گروهی که فقط معاینه مثبت داشتند، تفاوت آماری نشان داد. 39% بیماران تشخیص قبلی میگرن داشتند، که در 78% جواب به درمان دیده شد. نتیجهگیری: در صورت عدم جواب به درمان طبی، جراحی در مواردی که شواهد مبنی بر وجود نقطه تماس بیشتر باشد، موفق و قابل توصیه است. این امر حتی در افراد با تشخیص میگرن نیز میتواند صحیح باشد.
دکتر فرناد ایمانی، دکتر سعیدرضا انتظاری، دکتر حمیدرضا فیض، دکتر مجید محبی، دکتر کامبیز سادگی،
جلد 17، شماره 73 - ( 4-1389 )
چکیده
زمینه و هدف: داروهای کمکی متعددی به منظور تشدید اثرات بلوک حسی و حرکتی در بیحسی موضعی به کار رفتهاند. هدف از انجام این مطالعه بررسی اثرات بلوک حسی و حرکتی و عوارض افزودن کلونیدین به محلول بوپیواکایین 5/0% در بلوک�سوپراکلاویکولار با کارگذاری کاتتر در اعمال جراحی اندام فوقانی بوده است.
روش کار: شصت بیمار 20 تا 60 ساله که برای جراحی اندام فوقانی کاندید عمل بودند در این کارآزمایی بالینیِ تصادفی ودوسوکور، تحت بلوک�مداوم�سوپراکلاویکولار با استفاده از دستگاه عصب یاب در دو گروه قرار گرفتند. محلول بیحسی در گروه شاهد حاوی 25 میلی لیتر بوپیواکایین 5/0% (B) و در گروه مورد 25 میلی لیتر بوپیواکایین 5/0% که حاوی 75 میکروگرم کلونیدین�(گروه بوپیواکایین�–�کلونیدین، BC ) نیز بود. سپس، کاتتر برای تزریقات بعدی گذاشته شد. در صورت بازگشت احساس درد، 5 میلی لیتر بوپیواکایین 5/0%�از طریق کاتتر تزریق میشد، و برای ایجاد آرامبخشی یا بیدردی کافی از میدازولام یا سوفنتانیل وریدی استفاده میگردید. شروع بلوک کامل حسی و حرکتی، دفعات تجویز بوپیواکایین از طریق کاتتر سوپراکلاویکولار، و نیز تجویز وریدی میدازولام و سوفنتانیل در طول عمل، عوارض در حین جراحی، مدت بیحسی و بلوک حرکتی تا بعد از عمل، اولین زمان درخواست مسکن بعد از عمل، و نیز مشخصات فردی بیماران جمع آوری گردید.
از آزمون�کولموگروف اسمیرنوف�برای بررسی�نرمال بودن توزیع متغیرهای کمی، که�در صورت توزیع نرمال،�از آزمون t و در غیر این صورت از آزمون من ویتنی استفاده شد. از آزمون کای دو (Chi2) برای ارزیابی متغیرهای کیفی استفاده گردید. اطلاعات به صورت میانگین ± انحراف استاندارد (mean±SD) ارائه شده و محاسبات آماری به وسیلهV.12 SPSS انجام گرفته است.
یافتهها: دو گروه از نظر اطلاعات دموگرافیک مشابه همدیگر بودند و از نظر طول مدت جراحی و بیهوشی اختلاف معنیداری بین دو گروه وجود نداشت. شروع بلوک کامل حسی و حرکتی در گروه�بوپیواکایین�–�کلونیدین سریعتر از گروه بوپیواکایین بود (01/0>p). دفعات تجویز بوپیواکایین از طریق کاتتر سوپراکلاویکولار، و نیز تجویز وریدی میدازولام و سوفنتانیل بین دو گروه اختلاف معنیداری نداشت. طول مدت بیحسی و مدت بلوک حرکتی (تا پس از پایان عمل)�در گروه�بوپیواکایین�–�کلونیدین طولانیتر از گروه بوپیواکایین بود�(0001/0>p). موارد بروز عوارض در دو گروه اختلاف معنیداری نداشت. اولین زمان درخواست مسکن بعد از عمل� در گروه بوپیواکایین�–�کلونیدین طولانیتر از گروه بوپیواکایین بود (0001/0>p).
نتیجه گیری: افزودن 75 میکروگرم کلونیدین به بوپیواکایین 5/0% برای انجام بلوک سوپراکلاویکولار باعث تشدید اثرات بلوک حسی و حرکتی و به تاخیر انداختن زمان درخواست مسکن بعد از عمل بدون افزایش بروز عوارض شده، و میتواند دارای جایگاه مناسبی برای افزودن به این محلول بیحس کننده موضعی باشد.
آذر طل، دکتر کمال اعظم، سیما اسمعیل شهمیرزادی، دکتر داود شجاعی زاده، دکتر بهرام محبی، دکتر ابوالقاسم اصفیاء، حامد رضاخانی،
جلد 19، شماره 98 - ( 5-1391 )
چکیده
زمینه و هدف: دیابت بیماری مزمنی است که با عوارض پیچیده و استرسهای قابل ملاحظه همراه است. در این میان توانمند سازی یک شاخص مهم در تطابق با بیماری در افراد دیابتی است که به بیماران برای کشف و استفاده از حداکثر توانایی خود به منظور مدیریت بیماری کمک می نماید. در این راستا، هدف این پژوهش تعیین ارتباط بین توانمندی با اتخاذ رفتارهای خود مدیریتی بیماران دیابتی نوع 2 و عوامل موثر بر آن در بیمارستان های تابعه دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال 1389 می باشد.
روش کار: این پژوهش یک مطالعه مقطعی است که در سال1390-1389 در مدت زمان 9 ماه انجام گردید. حجم نمونه 688 نفر و نمونه گیری به روش مستمر (متوالی) بوده است. در این مطالعه از پرسش نامهای شامل سه بخش اطلاعات دموگرافیک، ابزار استاندارد شده سنجش توانمندی (28 سوال) و ابزار استاندارد شده رفتارهای خودمدیریتی بیماران دیابتی نوع 2 (35 سوال) استفاده گردید. دادههای جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار spss نسخه 18 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: درصد پاسخگویی در این مطالعه 100 درصد بود. میانگین سنی شرکتکنندگان در مطالعه 22/8 ± 41/54 سال بود. توانمندی در افراد مورد مطالعه با متغیرهای سطح تحصیلات (006/0 p= ) و سن (009/0 p= ) ارتباط معنی داری را نشان داد. همچنین رابطه بین خودمدیریتی و متغیرهای سن (001/0> p )، سطح تحصیلات (001/0 p < )، وضعیت تاهل (04/0 p= ) و سالهای سپری شده با دیابت(004/0 p= ) نیز معنی دار بود. به علاوه بین میزان توانمندی بیماران دیابتی نوع 2 با اتخاذ رفتارهای خودمدیریتی ارتباط خطی و مستقیم وجود دارد (001/0 p < ، 28/0 r= ).
نتیجهگیری: باتوجه به یافتههای حاصل، بیماری دیابت نوع 2، نیازمند مداخلات آموزشی مبتنی بر توانمند سازی برای ارتقاء رفتارهای خودمدیریتی در راستای به حداقل رساندن عوارض و نهایتا" کاهش مرگ ومیر می باشد.
دکتر علیرضا محبی، دکتر مریم مریم اعتمادی، دکتر کاوه موسوی کانی،
جلد 19، شماره 103 - ( 10-1391 )
چکیده
زمینه و هدف : رویکرد اندوسکوپی به حفره پتریگوپالاتین اساس درمان های جراحی را به ویژه در بیماری های تومورال، عفونی و التهابی تشکیل می دهد. از آنجا که تاکنون مطالعه ای در این زمینه در ایران انجام نشده لذا، تصمیم گرفته شد تا در این مطالعه جهت شناخت آناتومی این حفره، به بررسی اندوسکوپیک آن در اجساد تازه پرداخته شود.
روش کار : طی یک مطالعه به روش Case Series ، 17 جسد تازه بالغ ایرانی بدون سابقه تروما و یا نقایص آناتومیک، حفره پتریگوپالاتین بررسی شد. در رویکرد جراحی ابتدا، آنسینکتومی و آنتروستومی آندوسکوپیک انجام شد و بعد بولا رؤیت شد و از قسمت اینفرومدیال بازشد، تنه شریان اسفنوپالاتین پیداشد، استخوان روی آن بلند شد و تنه شریان در حفره پتریگوپالاتین پیداشد و سپس با برداشتن استخوان روی آن با کریسون (استخوان دیواره خلفی ماگزیلا) کل شریان اسفنوپالاتین تا رسیدن به شریان اینترنال ماگزیلاری تعقیب شد. درپشت بافت عروقی، بافت Fatty و پشت آن اعصاب حفره PPF وجود داشتند. در تمام case ها، گانگلیون اسفنوپالاتین و شاخه های منشعب از آن به صورت عصب اینفرااوربیتال از قسمت فوقانی، شاخهی ارتباطی با عصب V2 و اسفنوپالاتین از قسمت مدیال و عصب Descending Palatin از قسمت تحتانی دیده شدند. علاوه بر موقعیت آناتومیک هر کدام از عناصر، زمان رسیدن به هر کدام نیز اندازهگیری و گزارش شد . داده ها وارد نرم افزار SPSS V.19 شده و جهت تعیین میانگین ها و نیز میزان پراکندگی داده ها از آنالیز توصیفی استفاده شد. جهت مقایسه تحلیلی متغیرهای کیفی از آزمون مجذور کای و جهت مقایسه متغیر های کمی پس از آزمودن نرمال بودن توزیع داده ها با آزمون 1-Sample-K ، از آزمون t Test استفاده شد. در همه جا معنی داری به صورت p Value< 0.05 و به صورت دو دامنه در نظر گرفته شد.
یافتهها : پتریگوماگزیلاری: هرمی شکل است و در اطراف آن ماگزیلا، استخوان های پالاتین و پتریگویید پروسس استخوان اسفنویید قرار دارد. این حفره مدیال به فیشر پتریگوماگزیلاری و زیر اپکس اربیت واقع شده است. در قسمت فوقانی پهن تر بوده و به سمت پایین باریک تر می شود. در قدام: دیواره خلفی ماگزیلا،در خلف: قاعده پتریگویید پروسس و قسمت قدامی تحتانی بال بزرگ اسفنویید، در مدیال: صفحه عمودی استخوان پالاتال که آن را از حفره بینی جدا می کند، در قسمت فوقانی: سطح زیرین استخوان اسفنویید و اربیتال پروسس استخوان پالاتینو در قسمت لترال: فیشر پتریگوماگزیلاری که آن را از حفره اینفراتمپورال جدا می کند. در کل این فضا از طریق اینفرا اوربیتال فیشر با حفره چشم، از طریق سوراخ اسفنوپالاتین با حفره بینی و از طریق فورامن روتاندوم و کانال ویدین با اسفنویید رابطه دارد.
نتیجهگیری: با دایسکت کردن این حفره به محوطه وسیعی از عروق و عناصر آناتومیک بر می خوریم. شناخت بهتر اجزای این حفره ما را در اعمال جراحی یاری میکند تا اعمال مطمئنتر و بدون عارضه ای را انجام دهیم.
دکتر نفیسه محبی، دکتر منصوره ممرآبادی، دکتر مهدی مقدسی،
جلد 19، شماره 105 - ( 12-1391 )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری
مولتیپل اسکلروزیس شایعترین بیماری ناتوان کننده عصبی و همچنین شایعترین بیماری دمیلیزان
سیستم عصبی مرکزی بوده، با این وجود عوامل مرتبط با آن به طور کامل مشخص نمیباشد.
از سوی دیگر به نظر میرسد عفونت با هلیکوباکتر پیلوری در این بیماری نقش داشته.
لذا، این مطالعه به بررسی ارتباط میان عفونت هلیکوباکتر پیلوری و مالتیپل اسکلروزیس
پرداخته است.
روش کار: در طی یک مطالعهی مقطعی-تحلیلی سن، جنس، فنوتیپ بیماری مولتیپل
اسکلروزیس و تعیین میزان ناتوانی (براساس عدد EDSS) مشخص شد. همچنین آنتی بادی ضد هلیکوباکتر (IgA و IgG) با تعیین تیتر آنتی بادی
مشخص شد.
یافته ها: تعداد
163 بیمار مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس وارد مطالعه شدند که دارای میانگین سنی 32 سال
با انحراف از معیار 8 سال بودند. همچنین از مجموع 163 بیمار، 76 بیمار زن و 87 بیمار
نیز مرد بودند. در گروه کنترل از مجموع 150 فرد وارد مطالعه شده، در 110 نفر (73%)
تست هلیکوباکتر پیلوری مثبت و در 40 نفر (27%) تست منفی بود. میان 2 گروه بیماران و
کنترل از نظر میزان ابتلا به هلیکوباکتر پیلوری اختلاف آماری معناداری دیده
شد (0.001(p<.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج مطالعهی حاضر عفونت با هلیکوباکتر پیلوری
به عنوان یک عامل محافظت کننده در برابر بیماری مولتیپل اسکلروزیس
بوده و عفونت با آن موجب کاهش میزان ناتوانی و ضایعات مغزی ناشی از آن می شود.
سیامک محبی، لیلا آزادبخت، آوات فیضی، محمد حضوری، غلامرضا شریفی راد،
جلد 21، شماره 120 - ( 3-1393 )
چکیده
زمینه و هدف : سندرم متابولیک مجموعه ای از عوامل خطر مرتبط با بیماریهای قلبی عروقی و دیابت می باشد که هر روز بر شمار مبتلایان به آن افزوده می شود. این مطالعه با هدف تعیین اثر برنامه آموزشی مبتنی بر ارتقاء خودکارآمدی درک شده بر کنترل عوامل خطر ساز بیماری سندرم متابولیک صورت گرفت.
روش کار : در این مطالعه پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل تصادفی، 182 زن مبتلا به سندرم متابولیک به صورت تصادفی سیستماتیک در دو گروه آزمون و کنترل قرار گرفتند. ابزار مورد استفاده پرسشنامه محقق ساخته خودکارآمدی درک شده و پرسشنامه 24 ساعته یادآمد خوراک بود. همچنین برگه ثبت اطلاعات برای جمع آوری داده های مربوط به دور کمر، فشار خون سیستولیک و دیاستولیک، TG ، HDL و FBS مورد استفاده قرار گرفت. بعد از گردآوری داده ها، مداخله آموزشی 3 جلسه ای برای گروه آزمون به کار گرفته شد و نتایج پس آزمون 3 ماه بعد از مداخله جمع آوری شد. در نهایت داده ها توسط آزمونهای T مستقل و وابسته به وسیله نرم افزار SPSS تحلیل گردید.
یافتهها : میانگین نمره خودکارآمدی و مصرف درشت مغذیها در گروه آزمون بعد از مداخله، بر خلاف قبل آموزش با گروه کنترل اختلاف معنی دار نشان داد. همچنین در گروه آزمون بعد از مداخله، میانگین دور کمر 2/4 سانتی متر، تری گلیسرید mg/dl 15/54، قند خون ناشتا mg/dl 61/13، فشار خون سیستولیک mmHg 42/7 و فشارخون دیاستولیک mmHg 55/9 کاهش و میانگین HDL mg/dl 87/5 افزایش داشته است که این تغییرات به طور معنی داری بر اساس میانگین درصد تغییرات از گروه کنترل بیشتر است.
نتیجهگیری: افزایش خودکارآمدی می تواند راهکاری مطمئن در خصوص ترغیب بیماران به رعایت رژیم غذایی سالم با محدود کردن چربی و کربوهیدرات دریافتی و کاهش انرژی دریافتی روزانه و به تبع آن کاهش میزان عوامل خطر ساز سندرم متابولیک باشد.
حدیث فرهندی، بهرام محبی، آذر طل، رویا صادقی، کرامت اله نوری،
جلد 22، شماره 131 - ( 2-1394 )
چکیده
زمینه و هدف: پر فشارخون یکی از مشکلات مهم و شایع بیماران دیابتی است و
خطر بروز عوارض ماکرووسکولار را افزایش می
دهد. مطالعه
حاضر با هدف تعیین تاثیر مداخله
آموزشی ترکیبی برکاهش فشارخون و کنترل
دیابت در بیماران دیابتی نوع 2 مبتلا به پرفشاری خون اجرا شد.
روش کار: مطالعه حاضر ازنوع نیمه تجربی بود که200 بیمار واجد شرایط با تخصیص تصادفی در دو گروه مداخله و کنترل
وارد شدند. برنامه آموزشی در شش جلسه برای گروه مداخله به
صورت سخنرانی، بحث گروهی و نمایش فیلم آموزشی برگزار شد. شش ماه پس از مداخله
آموزشی نتایج بررسی شد. روش گردآوری داده ها، بر اساس پرسشنامه دو بخشی شامل اطلاعات دموگرافیک
و مرتبط با بیماری ، فشارخون و شاخص کنترل دیابت جمع آوری شد. داده ها با استفاده از نرم افزار
آماری SPSSنسخه 16و
آزمون های 2χ ، t مستقل و t زوجی تحلیل شد. سطح معنی
داری 05/0 >P در نظر گرفته شد.
یافتهها: میزان فشارخون و HbA1c در هر دو گروه قبل از مداخله ارتباط معنی دار آماری نداشتند)05/0> p). میزان
فشارخون در گروه مداخله قبل و 6 ماه بعد از مداخله آموزشی (001/0>p) و همچنین
میزان HbA1c (001/0>p) اختلاف معناداری داشتند و میزان فشارخون و HbA1c بعد از مداخله آموزشی کاهش یافت . درگروه کنترل، پس از 6 ماه مداخله آموزشی میزان فشار خون
(54/0=P) و HbA1c (83/0=P) اختلاف معنا دار آماری نداشتند.
نتیجه گیری: به نظر می رسد مداخله
آموزشی ترکیبی بتواند در ارتقاء رفتار کنترل فشارخون در بیماران دیابتی مؤثر باشد.
اجرای برنامه های آموزشی در کلینیک های دیابت پیشنهاد می گردد.
فرزانه سادات میرفخار، سید رضا محبی، سید مسعود حسینی، پدرام عظیم زاده، شقایق درخشانی، افسانه شریفیان، محمد رضا سربازی، محمد رضا زالی،
جلد 23، شماره 144 - ( 3-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: سیتوکینها نقش مهمی در تعدیل پاسخ ایمنی سلولی در عفونت با ویروس هپاتیت B ایفا میکنند. اینترلوکین 10 عضوی از خانواده سیتوکینها میباشد. بیان کلی مولکولهای آن به طور عمده توسط پلیمورفیسمهای تک نوکلئوتیدی در ناحیه پروموتر ژن این اینترلوکین کنترل میشود. هدف از این مطالعه، بررسی ارتباط پلیمورفیسم تک نوکلئوتیدی ژن اینترلوکین 10 (rs1800872A/C) با عفونت مزمن هپاتیت B بود.
روش کار: در این تحقیق 130 فرد مبتلا به هپاتیت B مزمن و 130 فرد سالم شرکت داشتند. شناسایی و تکثیر قطعه ژنی حاوی جایگاه پلیمورفیسم به روش واکنش زنجیره پلیمراز (PCR) و تعیین ژنوتیپ با تکنیک چندشکلی قطعه محدود (RFLP) انجام گرفت. دادههای حاصل از تعیین ژنوتیپ افراد دو گروه بیمار و شاهد با استفاده از نرمافزار IBM SPSS Statistics V.22 تجزیه و تحلیل شدند. معنیدار بودن تفاوت در فراوانی آللی و ژنوتیپی بین دو گروه با آزمون مربع کای (2χ) به دست آمد. برای بررسی توزیع نرمال متغیر سن از آزمون کولموگروف- اِسمیرنوف، و برای مقایسه میانگین سن افراد در گروه شاهد و بیمار از آزمون غیر پارامتریک مَن- ویتنی استفاده شد. ارزش p کمتر از 05/0 معنیدار در نظر گرفته شد. به منظور حذف اثر عوامل مداخله گر احتمالی از آزمون رگرسیون لُجیستیک استفاده شد وOdds Ratio در محدوده اطمینان 95% محاسبه گردید.
یافتهها: فراوانی ژنوتیپهای CC، AC و AA به ترتیب %40، %8/50 و %2/9 برای بیماران، و %9/56، %2/36 و %9/6 برای گروه کنترل به دست آمد. ارتباط معنی داری به لحاظ آماری بین فراوانی ژنوتیپها (025/0=p) و آللهای (017/0=p) پلیمورفیسم rs1800872A/C ژن اینترلوکین 10 در 2 گروه بیمار و کنترل مشاهده شد.
نتیجهگیری: پلیمورفیسم rs1800872A/C ژن اینترلوکین 10 را میتوان به عنوان عامل ژنتیکی میزبانی مرتبط با استعداد ابتلاء به عفونت هپاتیت B یا پیشرفت بیماری در نظر گرفت.
امین نوروزی، حسین حسینی نوه، سمانه محبی، محمدرضا کنده کار قهرمان، مجید طاعتی مقدم،
جلد 23، شماره 148 - ( 7-1395 )
چکیده
زمینه و هدف: پلاسمیدهای ایجاد کننده مقاومت به کینولون و فلوروکینولون یکی از مشکلات درمان میباشند که در ایزولههای اشرشیاکلی در سرتاسر جهان در حال افزایش هستند. هدف از این مطالعه فراوانی ژنهای پلاسمیدی qnrA، qnrB و qnrS ایجادکننده مقاومت به کینولونها و تعیین حساسیت آنتی بیوتیکی در ایزولههای اشرشیاکلی جدا شده از نمونههای بالینی کرمان بود.
روش کار: در این مطالعه، 80 ایزوله اشرشیاکلی از ادرار، خون و زخم از بیمارستانهای کرمان جدا سازی شد. سپس آنتی بیوگرام به روش دیسک دیفیوژن انجام شد. شناسایی ژن qnrA، qnrB و qnrS توسط واکنش زنجیره ای پلیمر از (PCR)صورت گرفت.، آنالیز اطلاعات توسط SPSS-22 ارزیابی شد.
یافتهها: موثرترین آنتی بیوتیک علیه ایزولههای اشرشیاکلی ایمی پنم بود که 75 ایزوله (7/93%) به آن حساس بودند. 58 ایزوله (5/72%) به آمپی سیلین مقاوم بودند که بیشتر از سایر آنتی بیوتیکها بود. 33 ایزوله (2/41%) و 15 ایزوله (7/18%) از 80 ایزوله اشرشیاکلی به ترتیب مقاوم به نالیدیکسیک اسید و سیپروفلوکساسین بودند. شناسایی ژنهای qnr نشان داد که 5 ایزوله (2/6%) دارای qnrS و یک ایزوله (2/1%) دارای qnrB بودند. در هیچکدام از ایزولهها qnrA وجود نداشت.
نتیجهگیری: به دلیل الگوی مقاومت آنتی بیوتیکی که در نقاط مختلف جغرافیایی وجود وجود دارد، درمان آنتی بیوتیکی در نقاط مختلف براساس درمان تجربی میباشد؛ بنابراین، تجویز صحیح آنتی بیوتیک میتواند از گسترش مقاومت توسط باکتریهای ناقل ژن qnr در آینده جلوگیری کند
آذر طل، بهرام محبی، رویا صادقی، مهدی یاسری، مریم صبوری،
جلد 25، شماره 4 - ( تیر 1397 )
چکیده
زمینه و هدف: رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت یکی از معیارهای عمده تعیینکننده سلامت بشری و راهی به منظور رسیدن به کیفیت زندگی بهتر است. سلامت زنان تضمینکننده سلامت کودکان و خانواده میباشد. پژوهش حاضر با هدف تعیین عوامل موثر بر رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و شادکامی در زنان مراجعهکننده به مراکز بهداشتی درمانی جنوب شهر تهران طراحی و انجام شد.
روش کار: این مطالعه توصیفی تحلیلی با مشارکت 461 نفر از زنان مراجعهکننده به مراکز بهداشتی درمانی جنوب شهر تهران در سال 1396 انجام شد. نمونهگیری به روش خوشهای و چند مرحلهای انجام شد. متناسب با حجم مراجعان هر مرکز، وزن برای آن در نظر گرفته و پس از انتخاب مراکز به روش سیستماتیک از میان مراجعان هر مرکز در طول یک هفته و در مجموع در طول یک ماه نمونهها جمعآوری شد. ابزار جمعآوری اطلاعات شامل پرسشنامه اطلاعات جمعیتشناختی و مرتبط با سلامت آنها، پرسشنامه رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت و پرسشنامه شادکامی آکسفورد بود که به روش خود ایفا تکمیل گردید. برای تحلیل دادهها از شاخصهای توصیفی و آزمونهای استنباطی و رگرسیون خطی چند متغیره استفاده شد. سطح معنیداری برای این مطالعه 05/0>p در نظر گرفته شد.
یافتهها: اکثریت افراد شرکتکننده (55%) 257 نفر درگروه سنی بین 40-25سال قرار داشتند. میانگین و انحراف معیار همه ابعاد رفتارهای ارتقاء دهنده سلامتی با افزایش سن، کاهش مییافت. متغیرهای وضعیت اقتصادی، تحصیلات، بعد خانوار و وضعیت تاهل با متغیر شادکامی ارتباط معنیداری نشان دادند. زنانی که وضعیت اقتصادی خود را "کاملاً کفاف زندگی را میدهد" توصیف نمودند، نمره بهتری از رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت را نسبت به سایر گروهها کسب نمودند (14/19± 97/46). کمترین میانگین و انحراف معیار شادکامی مربوط به زنان بازنشسته (65/ 19±55/23) بود.
نتیجهگیری: با توجه به نتایج بدست آمده از مطالعه، متغیرهای سن، وضعیت اقتصادی، تحصیلات و برخی عوامل جمعیت شناختی به طور قابل ملاحظهای با رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت و میزان شادکامی زنان ارتباط داشت. همچنین، میانگین پایین نمره شادکامی با میانگین پایین ابعاد رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت رابطه مستقیم نشان داد. پیشنهاد میشود برنامهریزان و سیاستگزاران حوزه سلامت برای ارتقاء میزان شادکامی زنان از طریق بهبود رفتارهای ارتقاءدهنده سلامت اقدام نمایند.
صالح محبی، احمد دانشی، شقایق ابراهیم نژاد، فربود کلانتری،
جلد 25، شماره 8 - ( آبان 1397 )
چکیده
زمینه و هدف: سینوزیت یکی از علل شایع موربیدیتی و کاهش کیفیت زندگی بوده و سالیانه هزینههای زیادی صرف کنترل و درمان آن میشود؛ لذا شناخت روشهای کنترل و درمان و همچنین پیشگیری از این مشکل از اهمیت ویژهای برخوردار است. هدف این مطالعه بررسی اثر پلاسمای غنی شده از پلاکت (PRP) اتولوگ بر روی موارد عود سینوزیت متعاقب جراحی اندوسکوپیک سینوس میباشد.
روش کار: در این پروژه بیمارانی که متعاقب عمل جراحی اندوسکوپی سینوس با شکایت از عود علائم یا عدم بهبود علائم مراجعه نمودهاند (اثبات توسط تصویربرداری و اندوسکوپی) وارد مطالعه شدند. طراحی این مطالعه به صورت lntra patient control design میباشد، بهطوریکه در هر یک از بیماران یک حفره بینی به عنوان کنترل و حفره دیگر به عنوان مورد در نظر گرفته شده است. در گروه مورد بیماران تحت درمان با PRP (دو نوبت و با فاصله 14 روز) و در گروه کنترل بیماران تنها تحت درمان با سرم نرمال سالین قرار گرفتند و سپس پس از گذشت یک ماه از آخرین دوره درمان با PRP مجدداً علائم بیماران با استفاده از پرسشنامه (Snot 22) و اندوسکوپی مورد بررسی و مقایسه قرار گرفت. ارزیابی مجدد با اندوسکوپی و پرسشنامه 9 ماه بعد برای تمام بیماران به عمل آمد تا تأثیر شیوه درمان بر روی بهبود علائم مورد سنجش قرار گیرد.
یافتهها: در گروه کنترل، بر اساس Grading اندوسکوپیک بین سنجش ماه اول و سنجش قبل از درمان اختلاف معنیدار آماری وجود نداشت؛ اما در گروه کنترل، بین سنجش ماه نهم و سنجش قبل از درمان اختلاف معنیدار آماری وجود داشت. هم در گروه آقایان و هم در گروه خانمها، پس از یک ماه درمان در گروه مورد از تعداد موارد گرید 2 کاسته شده و بر تعداد موارد گرید 1 افزوده شد. علائم بیماران با توجه به امتیازات پرسشنامه SNOT-22 در ماه اول و ماه نهم پس از درمان روند کاهشی داشته و با توجه به تستهای آماری این کاهش دارای اهمیت آماری است (05/0p< ).
نتیجهگیری: با توجه به امتیاز اندوسکوپیک گروه مورد و مقایسه آن با گروه کنترل اینطور به نظر میرسد که درمان با PRP پس از گذشت یک ماه و 9 ماه منجر به کاهش گرید اندوسکوپیک شده است. درمان با پلاسمای غنی شده از پلاکت در چندین نوبت میتواند با اثر ضدالتهابی خود در کاهش علائم بیماران به صورت Objective و Subjective مؤثر باشد اما در هیچ یک از بیماران پولیپهای سینونازال و علائم بیماران به طور کامل مرتفع نشد.
عاطفه سادات موسوی، الهام شکیبازاده، رویا صادقی، آذر طل، عباس رحیمی فروشانی، بهرام محبی،
جلد 26، شماره 11 - ( 11-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: در دوران بارداری بنا به دلایلی همچون عدم آگاهی کافی و نداشتن خودکارآمدی، فعالیتهای بدنی زنان باردار کاهش پیدا میکند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر مداخله آموزشی بر خودکارآمدی، آگاهی از منافع و نکات ایمنی در فعالیت بدنی زنان باردار در سال 1397 اجرا شد.
روش کار: این مطالعه از نوع مداخلهای تجربی با دو گروه مداخله و کنترل بود. 144 زن باردار مراجعهکننده به مراکز بهداشتی-درمانی جنوب تهران بهصورت تخصیص تصادفی مراکز به دو گروه کنترل و مداخله (هر کدام 72 نفر) تقسیم شد. ابزار گردآوری اطلاعات شامل سؤالات زمینهای، پرسشنامههای خودکارآمدی فعالیت بدنی، منافع فعالیت بدنی، نکات ایمنی فعالیت بدنی حین بارداری و نسخه کوتاه پرسشنامه بینالمللی فعالیت بدنی (IPAQ) بود. در گروه مداخله، آموزشها طی یک ماه به گروه مداخله ارائه گردید. جهت بررسی تأثیر مداخله، پرسشنامهها 3 ماه بعد برای هر دو گروه مداخله و کنترل تکمیل گردید.
یافتهها: متغیرهای زمینهای به جز سن ازدواج (400/0p=) و میزان تحصیلات همسر (032/0p=) بین دو گروه با هم اختلاف معنادار نداشتند. میانگین نمره خودکارآمدی فعالیت بدنی، در دو گروه قبل از آموزش باهم اختلاف معنادار نداشت ولی میانگین آن بعد از مداخله در دو گروه معنیدار بود (014/0p=)، همچنین در گروه مداخله قبل و بعد از آموزش با هم اختلاف معناداری داشتند (001/0p<). نمره آگاهی از منافع (قبل از آموزش 552/0p=، بعد از آموزش 002/0p=) و نکات ایمنی فعالیت بدنی (قبل از آموزش 95/0p=، بعد از آموزش 001/0>p) در دوران بارداری قبل از آموزش با هم اختلاف معنادار نداشتند ولی بعد از آموزش بین دو گروه اختلاف معنادار مشاهده شد. در گروه مداخله قبل و بعد از آموزش از نظر وضعیت فعالیت بدنی اختلاف معناداری مشاهده شد (002/0p=).
نتیجهگیری: نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که انجام یک مداخله آگاهی بخش میتواند برای بهبود آگاهی زنان باردار از منافع و نکات ایمنی فعالیت بدنی در دوران بارداری و همچنین بهبود خودکارآمدی آنان برای انجام فعالیت بدنی در دوران بارداری مؤثر باشد.